قاصدک ؛
بابایِ من گمشده اونو ندیدی؟
کاش میشد
؛ میرفتی و تو قتله گاه میگردیدی
قاصدک ؛
نشین رو شونم،شونه هام درد میکنه
خبر از
بابام بیار اگه رو نیزه پریدی …
پروانه
؛ یه بوسه من ، بهت میدم امانتی
بده بابام
اگه به چاک لبهاش رسیدی …
حسین
… بابا … اینقده گفت بابا ، یه وقت دیدن دیگه صداش نمیاد … خدایا فردای محشر سر
و کار مارو فقط با خانوم رقیه قرار بده … اینم بگم برا اونایی که عزیز از دست دادن
، بابا از دست دادن ، فیض ببرن . باباها فیض ببرن همۀ شهدا،بچه شهید زیاده
همچین که
سرُ نگاه کرد درد و دلاش یادش رفت .. فقط یه نگاه کرد گفت بابا ، عجب خواهری داری
… عرض کرد تا اینجا هرکسی میومد مارو بزنه میگفت منو بزنید … اینا بچه اند، طاقت
ندارن …