عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

روضه و توسل ویژۀ وفات اُم المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی اجرا شده شب دهم ماه مبارک سال ۱۳۹۷


*شامِ
رحلتِ این خانم بزرگوارِ
..*


 

از غصه‌های تو نفسِ آسمان گرفت

در ماتم تو حال دل عاشقان گرفت

ای باغ و بوستان پیمبر نگاه کن

رو به‌ خزان شدی و دلِ باغبان گرفت

بانو بمان که پشت و پناه نبوتی

تو سوختی که شمع رسالت توان گرفت

تا پایِ مرگ رفت پیمبر هزار بار

هر بار هم به لطفِ نگاه تو جان گرفت

تنها تویی که عشقِ پیمبر شدی و بس

دلدادۀ تو بود و دل از دیگران گرفت

آنقدر گریه کرد‌ه‌ای از ترس قبر که

جسم تو را عبایِ نبی درمیان گرفت

گفتم عبا چرا غزلم روضه‌ خوان شده

زهرا رسید و با غزلِ من زبان گرفت

ای تشته‌ لب حسین .. ای بی‌ کفن حسین ..

ای‌وای بی‌عبایی و .. بی‌ پیرهن حسین ..

شکر خدا که قسمت تو یک عبا شده

مادر ؛ حسینِ من کفنش بوریا شده

زهراست روضه‌ خوانُ خدیجه‌ ست گریه‌کن

آرام چشم تَر شده را بست گریه‌ کن

می‌سوخت در حرارت دستانِ فاطمه

گفت ای رسول ! جان تو و جان فاطمه

زن‌ هایِ این قبیله همه بدتر از هم‌اند

دلسوزهایِ فاطمه در بِینشان کم‌اند

میترسم از کنایه و زخمِ زبانشان

مردانشان که پست‌ ترند از زنانشان

میترسم ابر تیره بیفتد به رویِ ماه

زهرای من تحمل سیلی ندارد ، آه

برگ گل است، مثل نسیم است دخترم

نگذار حس کند که یتیم است دخترم

در عمرِ خویش هرچه بلا بود دیده‌ام

جانانه جورِ فاطمه را هم کشیده‌ام

نگذار حال و روز گلم مثلِ من شود

دیگر مباد قسمتِ او سوختن شود

چون چاره نیست میروم و میگذارمش

بعد خدا و تو ، به علی میسپارمش

 

*نمی
خواستم تا اینجا برم اما بزارید بگم
: *

 

قلبم ز چشمانِ ترش آتش گرفته

بر حال و روز مضطرش آتش گرفته

می‌ آید آن روزی که یاسم در گلستان

گلبرگ‌ هایِ پرپرش آتش گرفته

قرآن ناطق بینِ کوچه دست بسته

در صحنِ خانه کوثرش آتش گرفته

زینب به چشمان خودش می‌بیند آنجا

دار و ندارش ، مادرش آتش گرفته

 

*تا
اینجایِ روضه رو عرض کردم که بی بی به اسماء فرمود : اسماء تو برا زهرایِ من مادری
کن
.

اسماء هم همه‌ جا با بی‌بی حضرت زهرا بود ، همه جا براش
مادری کرد .. هم شب زفاف ، هم پشت درِ خونه .. این دو جا برای این خانم مادری کرد
… هر مادری بود همین دوجا میومد ، چون اولی شب زفافه ، مادرا دوست دارن همه شبِ زفاف
باشن ، دومیش هم موقع وضعِ حمله … دوست دارن باشن .. نوه‌ شون رو بغل بگیرن … اما
یه جاست مادرا نمیان ، میدونی کجاست؟ اونجاییِ که میخوان بدن دخترُ غسل بدن .. اما
اونجا هم اسماء اومد کمک امیرالمؤمنین … گفت آقا تنهاست

 

اسماء بریز آبِ روان

بر رویِ گلبرگ گلم

 

حیفم میاد نگم با این ناله ت ، امشب پیغمبر خودش بدن
حضرت خدیجه رو غسل داد و کفن کرد ، از طرف خدا کفن اومد. اما .. پیغمبر یه بدنِ سالم
رو غسل داد

 

قربون اون آقایی برم که یه‌ یهو اسماء دید سر به‌ دیوار
گذاشت ، دیگه غسل نمیده … چی شد آقاجان؟! اسماء دست به دلم نذار .. هرچی آب میریزم
.. خودت نگاه کن داره هنوز خون‌ آبه میاد … از این ناراحتم فاطمه‌ م هیچی بهم نمی
گفت .. هی میدیدم شبا این پهلو به اون پهلو میشه .. هی میدیدم میخواد دستشُ بیاره بالا
موهایِ زینب‌ُ شونه کنه نمیشه .. اما حالا فهمیدم

 

دستِ گداییتو بیار بالا ، به حضرتِ زهرا الهی العفو ….*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.