دگر
این کاروان یاسی ندارد
*کاروان
داره میاد سمت مدینه….ام البنین منتظره….*
دگر
این کاروان یاسی ندارد
که
با خود شور و احساسی ندارد
بیا
ام البنین برگشته زینب
*بیا
استقبال زینبت…بیا دختر امیرالمومنین رو به آغوش بگیر…مادر برگشته از رسالت
انجام داده ام…اونقَدَر به ما سنگ زدند بی بی…بی بی….*
بیا
ام البنین برگشته زینب
ولی
افسوس عباسی ندارد….
*حسین
جان…..*
مزن
آتش به جان، ای نورِ عینم
مخوان
از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم
*زینب
من یه سوال دیگه دارم! *
چه
شد در کربلا هستیِ زهرا؟
حسینم
وا حسینم وا حسینم
*یه
جواب داده خانم زینب….مادر!ام البنین!*
دلم
را تا ابد در خون کشیدند
حسینم
را به مقتل سر بریدند
شاعر:
یوسف رحیمی