عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_پایانی روضۀ شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها سال ۹۶ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری

هر چه میخواهی بگو،اما حلالم
کن نگو

من خجالت میکشم اینگونه
صحبت می کنی

خانه داری می کنی دستاس
خونی می شود

با چه اوضاعی به ما لطف
و محبت می کنی

*داره نون می پزه ، اما زیر
لب هی میگه : آی غریب حسین
..*

نان بپز باشد ولی دیگر چرا
پای تنور

از سری خاکستری ذکرِ مصیبت
می کنی

*امشب خونۀ فاطمه اصلاً حرف
از جدایی نبود ، تا یه کلمه حرف میزد ، میگفت : اما حسین … برا هر کدومشون یه جوری
حرف میزد اما باز بر می گشت سمتِ حسین … علی! یادت باشه بچه ام شب ها از خواب می
پره،اکثراً بچه ام تشنه است ، هر شب یه کاسۀ آب بالا سرش میذارم

این خانومی که اینقدر دل
نگران بود که آب بالای سر حسین بذارید ، من نمیدونم اون لحظه کنار گودال بود یانه؟
وقتی نانجیب آب هارو دور گودال می ریخت ، هی حسین صدا میزد : آی جگرم

…*

فکر دوری از حسینت را نکن
می بینیش

قتلگاهش را تو قبل از ما
زیارت می کنی

*امشب زینب چه حالی داره
تو خونه ی فاطمه؟ امیرالمؤمنین اگه این حرفارو میشنوه ، علیِ خیبر شکنه،علیِ پهلوانه،تازه
این علی فردا شب اسماء میگه : دیدم زانوهاش داره میلرزه ، دستاش داره میلرزه … اما
بمیرم برا زینب ، این همه درد رو این دختر چطوری تونست تحمل کنه؟

صدا زد : دخترم بیا مادر
، عزیزم برو اون ساروق رو بیار ، رفت آورد از همه جا بی خبر ، گذاشت جلو مادر ، گفت
: دخترم میدونی که من دستم کار نمیکنه،خودت این گره هارو باز کن،زینب آروم آروم این
گره هارو باز کرد،هنوز نمیدونه چه خبره،یه وقت دید چند تا کفنِ،دخترم همه رو میخوام
به تو وصیت کنم … این یه دونه رو فردا میدی به بابات علی ، وقتی میخواد بدنم رو غسل
بده ، زینب داره اشک میریزه ، کفن بعدی رو شب بیست و دوم میدی دست داداش حسنت ، ماه
رمضان ازت طلبِ کفن میکنه ، بدن بابات علی رو کفن میکنه ، اما کفنِ آخر ، یه روز میدی
دست داداش حسینت،بدنِ حسن رو کفن میکنه، یه وقت دیدن زینب داره اشک میریزه ، گفت :
مادر همه رو گفتی ، آخه مگه حسینم کفن نداره ؟ چرا برا حسینم وصیت نکردی؟گفت:برا حسینم،یه
پیروهن گذاشتم ، این پیروهن رو اون لحظه ای میدی به داداشت که خداحافظیِ آخر رو میکنه
، زینب! عوض مادر زیرِ گلوی حسین رو ببوس

شنید وصیت رو زینب ، وصیتِ
حسین رو هم عمل کرد،وقتی داشت می رفت ، صدا زد :
“مهلاًمهلا،یا بن الزهرا!”
بایست وصیت مادرم رو عمل کنم ، زیر گلوی حسین رو بوسه زد ، اما هنوز نمیدونه ، چرا
مادر نگفت : پیشونیش رو ببوس ، چرا مادر نگفت : لب هاش رو ببوس .. اما اون ساعتی که
اومد بالای گودال،نگاه کرد “والشمر جالسٌ علی صدره” خنجر رو روی گلویِ برادر
…. حسین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.