شب تاسحر جز نام تو نجوا ندارد
کی گفته عاشق شب یلدا ندارد؟
دلداده تنها لذتش دیدار یار است
وابستگی به لذتِ دنیا ندارد
میسوزم و میسازم عمری با فراقت
همواره جز آتش که جایی را ندارد
هر فصلی از عمرم زمستان است بیتو
دنیایِ بی تو واقعاً گرما ندارد …
ما را به عنوان غلامت میشناسند
بیتو کسی کاری به کارِ ما ندارد
ای خوش به حال آنکه مثلِ مهزیارت
جز دیدن تو در سرش رویا ندارد
از دیدنت محروم میماند یقیناً
چشمی که رنگ و بویی از تقوا ندارد
وقتی که جای بهتر از ما خیمۀ توست
دیگر برایِ روسیاهان جا ندارد
تا زندهام میبینمت یا نه بگو که
این نوکرت توفیق دارد یا ندارد؟
گر چه بدم اما تو را میخواهم آقا
مجنون تمنایی به جز لیلا ندارد ..
خوشبخت آنکه انتخابش کردهای تو
بدبخت آنکه این لیاقت را ندارد
هر جایِ هیئت که نشستم فیض بردم
پایین و بالا مجلس آقا ندارد …