عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

متن چند روضه برای حضرت علی اصغر علیه السلام

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام – مرحوم حاج آقامجتبی تهرانی

امام حسین”ع” برای همین قیام کرد. گفت حتی اگر همه بروند، من تک و تنها می‌ایستم و هیچ وقت اثم و عدوان را امضا نمی‌کنم. مجلسی می‌نویسد روز عاشورا حسین”ع” نگاه کرد، دید اصحاب شهید شدند و بنی هاشم هم رفتند و کسی هم دیگر نیست.
استنصارهای حسین”ع” در روز عاشورا متعدد است و یکی از آن جاهایی که استنصار کرد اینجاست. واقعاً آن شرایط هر وقت به ذهنم می‌آید دلم آتش می‌گیرد که نوشته‌اند از سی هزار تا صد هزار نفر در مقابلش ایستاده‌اند و او تک و تنهاست و می‌گوید: « هَل مِن مُوَحّدٍ یَخافُ الله فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجوا الله فی اغاثَتِنا؟».
در این موقعیت که حسین”ع” استنصار می‌کرد، خدا جوابش را داده است. شما خیال نکنید که امام حسین”ع” استنصار کرد ولی هیچ کس جوابش را نمی‌داد. به خدا قسم، به خودش قسم، هم خدا جوابش را می‌داد و هم ارواح اولیا و انبیا جوابش را می‌دادند؛ می‌گفتند: «قربانت برویم حسین جان! ما هستیم». تمام ذرات عالم به او می‌گفتند: «حسین جان! چشم، هر چه بخواهی در خدمت تو هستیم». چون او ولی الله اعظم است؛ اما باید مسائل برای ما انسانهای – نعوذ بالله – ستمکار، روشن شود. باید ما آزمایش شویم.
بعضی جاها نقل کرده‌اند که این استنصار حسین”ع” یک خصوصیتی داشته است و آن اینکه وقتی زین العابدین”ع” صدای پدر را شنید، از بستر بلند شد و عمه‌اش را صدا کرد و گفت یک عصایی، چوب دستیی، چیزی برای من بیاور که من بروم. بعضی هم نوشته‌اند – شاید این زبان حال باشد – که اینجا بود که صدای علی اصغر هم از گاهواره بلند شد…
می‌نویسند «فَتَقَدَّمَ الی بابِ الخیمه»؛ بعد از این استنصارهایی که کرد، آمد درب خیام حرم. « وَ نادی یا زینب ! ناوِلینی وَلَدیَ الصَغیر».در جای دیگر آمده است: « یا أُختاه! ناوِلینی وَلَدی الرَّضیع». یعنی بچه شیرخواره‌ام را بیاور. زینب”ع” علی اصغر را آورد و به حسین”ع” داد. در این روایتی که مجلسی نقل می‌کند، این طور دارد که حسین”ع” خودش را از لباس حرب تخلیه کرد؛ یعنی لباس عادی بر تن کرد. حتی در بعضی از مقاتل دارد که عمامۀ پیغمبر را بر سر بست، قرآن آورد و خلاصه، چهره‌اش چهره‌ای نبود که بخواهد بجنگد.
این بچه را آورد در مقابل لشکر و روی دست بلند کرد، به طوری که زیر بغلهایش پیدا بود. بلند گفت: «اِن لَم تَرحَمونی، فَارحَموا هذا الرضیع». اگر به من رحم نمی‌کنید، به این بچه شیرخواره رحم کنید. « اَلا تَرونَهُ کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً؟». آیا نمی‌بینید که چگونه بی‌تابی می‌کند؟ حالا اینکه بی‌تابی‌اش چه بوده است من نمی‌دانم. آیا زبانش را در می‌آورده است؟ آیا دست و پا می‌زده است؟ … البته وقتی می‌گویند ماهی «تَلَظّی» می‌کند، معنایش این است که زبانش را پی در پی بیرون می‌آورد… این بچه هم از شدت تشنگی بی‌تابی می‌کرده است…
نوشته‌اند: «بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم» ، یعنی هنوز کلام حسین”ع” تمام نشده بود، «اِذ رَماهُ حَرمَلهُ بن کاهِل الاسدی بِسَهمٍ لَهُ ثلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبه‌ای زد؛ « فَذُبِحَ الطَّفلُ مِنَ الاُذُنِ الی الاُذُن»، یعنی این تیر، کار شمشیر را کرد… اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین”ع” را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش می‌رسد: « یا حسین! دَعهُ»، بچه‌ات را به ما بده. « دَعهُ یا حسین، فَاِنَّ لَهُ مُرضِعَهً فی الجَنَه» ؛ حسین جان ! فرزندت را به ما بده تادر بهشت سیرابش کنیم…

آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی، منزل اول، تعاون و همیاری،(چاپ اول،تهران:مؤسسۀ پژوهشی- فرهنگی مصابیح الهدی،۱۳۹۰)،صفحات ۱۱۴تا ۱۱۶

***************************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام محرم ۹۳ – میثم مطیعی

لالا لالا، یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
اگه همهمه باشه بچه میترسه،اگه لشکر کف بزنن بچه میترسه
لالا لالا یکم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت فقط به فکر خیمه بود
مده با اشک، زندگی مو به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد
مادر دَووم بیار… بچه کوچیک گلوش نازکه، نمی تونه گردن بگیره، میاُفته.
عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
لالائی، عموش رفته آب بیاره
لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاری آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟
فَرَجَعَ الحُسین اِلی الْمُخَیَّم،مُنکَسِراً حَزیناً باکیــّــا. می دونی یاد چی میاُ فتم؟

اگر گهواره را پس داده بودند
دلش خوش بود با طفل خیالی
ای حسین……

علیم داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاه مضطر بابا
لالائی، الهی بارون بباره

الان بین خانم ها چه خبره؟ اونها بیشتر می فهمند حس مادری یعنی چی، اصلاً فقط مادرها می فهمند یعنی چی. خدایا الان میخوام یه دعا کنم. به اضطرار حضرت رباب، به اون پریشونیه این مادر،خیلی هستند بچه دار نمیشن، خدایا به بی بچه ها بچه بده،اولاد سالم و صالح بهشون بده

لالا لالا، مادر ِ تو بشه فدات
خون می بارن فرشته ها با گریه هات
سوخته دلم رو نفسای داغ تو
آهی بکش شاید که بارون بگیره
خدا تو رو، نمی بره ز یاد
خونده برات، بابا “و إن یکاد”
الهی که، سپیدی گلوت
به چشم حرمله نیاد
لالایی الهی بارون بباره
لالائی، عموش رفته آب بیاره

***********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – میثم مطیعی

بزرگم کرده نام تو شگفتا نام زیبایت
گرفته در دل و جانم بنازم داغ گیرایت
اگر هر دم بمیرم در میان روضه های تو
دمادم زنده خواهم شد به امداد مسیحایت
یه چیز اول مجلس بگم، اگر گهواره را پس داده بودن، دلش خوش بود با طفل خیالی، علی لای لای…..
اگر هر دم بمیرم در میان روضه های تو
دمادم زنده خواهم شد به امداد مسیحایت
چه رازی هست در دیدار تو ای یوسف زهرا
که بینا می‌کند یعقوب را ذوق تماشایت
بخوان قرآنِ بی شیرازه آیات عجیبت را

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، اَم حَسِبت‌َ اَن‌َّ اَصحـَب‌َ الکَهف‌ِ والرَّقیم‌ِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا، هر جایی اگه قاری فرآن بخونه، لارک الله میگن، احسنت میگن، تشویقش میکنن، برا پدر و مادرش دعا می کنن، کسی تا به حال ندیده به قاری قرآن سنگ بزنن، به دهنش بزنن، حسین…..

بخوان قرآنِ بی شیرازه آیات عجیبت را
هنوز از نیزه می‌آید به گوش آوای زیبایت
چه از سُم ستوران رفته بر آن جان روحانی
چه حالی رفته بر زینب، فدای قد و بالایت
مگر قدری بگیرد تشنگی را از لب اصغر
دمادم می چکد آب حیات از مشک سقایت
چه اکسیری به عرش تشنه پاشیدی؟ چه خونی را؟
که تا صبح قیامت حل نخواهد شد معمایت

دست برد زیر گلوی علی، خون تو دست گرفت، به آسمان پاشید، امام باقر فرمود: بخدا قسم یک قطره از اون خون به زمین برنگشت، علی لای لای….

ببینید، ببینید، گلم رنگ ندارد
ابی عبدالله اومد مقابل لشکر بچه رو رو دست گرفته، صدای زهرایش بلند شد…
ببینید، ببینید، گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان سر جنگ ندارد

**********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام محرم ۹۳ – محمود کریمی

حوصله اش سر رفت، چهار پنج سالش بود، از خونه اومد بیرون یه چرخی تو کوچه ها بزنه، امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم  علیهماسلام به غزوه رفتند،نبردی داشتند و در حال برگشتن بودند،.ارباب من و شما از خونه بیرون اومد،اول صبح. همین طور کوچه ها رو رفت رفت تو مدینه، رسید به بستانهای مدینه و نخلستانها. صالح بن رقعه تا حسین رو دید بغلش کرد. یهودی بود بردش تو خونه پنهانش کرد، نزدیک ظهر شد خونه نیومد. فاطمه دلواپس شد،نوشتند هفتاد مرتبه اومد دم در ببینه کسی رو پیدا میکنه بره حسین رو بیاره.آخرش به حسنش فرمود:حسن جان،نور دل مادر پاشو برو ببین چرا داداشت نیومد. امام حسن اومد تو کوچه گشت گشت. تو حاشیه ی مدینه نزدیک بستانهای مدینه.آهویی جلوی امام حسن اومد. به آهو فرمود: برادر من رو ندیدی. امام امام ِ. ابراهیم خلیل تازه وقتی درجات نبوت رو طی کرد شد امام “خلیل بود، دوست خدا بود” تازه شد امام. سلیمان اگه با حیوانات حرف می زد تمام ائمه ی ما راحت با حیوانات حرف می زدند.برادر من رو ندیدی؟ عرض کرد چرا آقا جان. برادر شما رو صالح بن رقعه برد خونه شون. رفت در خونه صالح در رو کوبید. اومد دم در. چه کار داری؟ فرمود:همین الان میگی برادر من بیاد. تو کی هستی؟ فرمود:من حسن بن علی ام. الان برادرم رو میآری یا بگم مادرم یه دعای سحرگاهی کنه همه ی یهود بمیرند تا صبح کسی زنده نمونه؟ گفت:مادرت کیه؟مادرم سیده زنان عالمینه ، مادرم دُر عصمت و طهارت ِ. مادرم اصل نور ِ، مادرم عصمت الله ِ مادرم فاطمه ی زهراست. دعا کنه بابام با شمشیر همتون رو از دم شمشیر میگذرونه. چه بلاغتی داره این بچه! پدرت کیه؟ فرمود: پدرم شیر خداست. علی مرتضی است. اسدالله الغالب،یعصوبُ الدین،یدالله، وصی پیغمبر خاتم،علی بن ابی طالب ِ، جدتون کیه؟ جدم پیغمبر آخر الزمانه،حبیب خداست. اشرف مخلوقات ِ. معرفی کرد جدشو. تا این حرف زدن رو دید رفت ابی عبدالله رو با احترام از خونه آورد بیرون گفت: به شرطی داداشت رو پس می دم که شهادتین رو بگی من هم مسلمون بشم. امام حسن شهادتین و اسلام رو بهش عرضه کرد.مسلمان شد. دست حسین  رو گذاشت تو دست امام حسن.  رفت خانه ، فاطمه از دل نگرانی درآمد.  فرداش هم اون یهودی با هفتاد یهودی اومد دم خانه ی فاطمه. خانم جان ما اومدیم شما مارو مسلمان کنید. اومدیم شما مارو ببخشید. فاطمه پیغام داد من شما رو بخشیدم اما حسین پسر شیر خداست . ایستادند یکی دو روز علی از سفر آمد. همه اومدند جلوی امیرالمومنین. صالح هم گریه می کرد. گفت: آقا جان من این چنین کاری کردم. بی احترامی نکردم. بچه رو نگه داشتم. جریان رو کامل تعریف کرد. فرمود: منم بخشیدم اما همه کاری ِ حسین جدش پیغمبر خداست او بزرگتر امام حسین ِ. او راضی بشه همه راضی اند. اومد خدمت پیغمبر شرح ماوقع رو گفت. پیغمبر گفت:منم بخشیدم ولی حسین  حبیب خداست خدا رو باید راضی کنید. سر گذاشت به بیابون هفده روز گریه کرد که یکی دو ساعت حسین رو تو خانه نگه داشته. نه سیلی زده. نه تشنگی داده. هیچی. بی ادبی هم نکرده. هجدهمین روز امین وحی نازل شد. عرضه داشت رسول خدا. خدا می فرماید: ما صالح رو بخشیدیم بگو برگرده. برگشت خودش رو روی دست و پاهای امام حسین انداخت .

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریده ی رحمت قلم زنند
چه روضه ای می خوام بخونم.
دل ماهی ها تو دریا برا این روضه کباب ِ
ای بمیرم برا دردی که دواش یه قطره آب ِ
فقط دو سه ساعت حسین رو نگه داشت. اینها می خوان چه کنند!؟

سر بابا رو بریدند           مادر و اسیر گرفتند
نیزه دارا با یه نیزه          بچه رو از شیر گرفتند

گفت: بچه ام شیش ماهش شد، سوم محرم از دنیا رفت.بچه رو صبح دفنش کرد. شب اومد دوباره توی هیئت مشغول کارش شد.راحت اومد به کارش رسید. می دونست بچه رو دفن کنه دیگه نبش قبر نمی کنند. دیگه نیزه تو قلب بچه اش نمی زنند. دیگه بچه رو از قبر بیرون نمیآرند. دیگه جلو چشم مادر سر بچه رو جدا نمی کنند. میآد هیئت دیگه مادر بچه رو اسیری نمی برند. سر بچه رو جلو مادر نمیآرند.خیالش هم راحت ِ بچه اش تشنه از دنیا نرفته. دیگه لباس خونی رو دست مادر نمونده.گهواره اش رو غارت نکردند. ای وای ای وای

پسرش زیر عبا بود و به میدان آمد

صدای گریه از خیمه بلند شد.توی دو تا بُرهه صدا گریه ات بالا میره. اونایی که طاقت ندارند. گوش هاشون رو بگیرند. شعر رو گوش کردی بعدش حرف دارم. بعضی ها نوشتند بچه رو امام حسین بالا گرفت، از جلو تیر خورد به علی اصغر، بچه رو نحر کردند، ای وای. صدای گریه از خیمه بلند شد. ابی عبدالله وارد خیمه شد . چی شده خواهرم. خانم اُم الکلثوم عرضه داشت داداش شما که صدا زدی: هل من ناصر ینصرنی. دیدیم این بچه بند قنداق رو پاره کرد،یه غلت زد خودش رو از گهواره بیرون انداخت. بند قنداق رو پاره کرد، چه طور؟ همون طور که علی بند قنداق خودش رو پاره کرد، علی علی است. ابی عبدالله فرمود: ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه. داشت گریه می کرد گذاشتنش تو بغل ابی عبدالله، آرام شد ابی عبدالله بچه رو بوسید . وداع کرد داد دست خانم اُم کلثوم. اومد بره دوباره گریه ی بچه بلند شد. من رو ببر. گفت:داداش ببرش شاید بهش آب بدند. اینقدر دیگه بی رحم نیستند. بچه رو گرفت، آفتاب سوزانه. عبا رو کشید روی علی اصغر. داشت از خیمه می آمد. دیدند لباس پیغمبر تن حسین ِ. یه عده گفتند حسین پشیمان شده قرآن آورده قسم بده. اومد جلوی لشکر. دیدند عبا رو کنار زد. بچه رو بلند کرد. نمی دونم بگم یا نگم؟ بعضی وقت ها روضه خون اصلاً واقعاً در می مونه که بعضی حرف ها رو بزنه یا نه. اما تو مقتل نوشته: صدا زد یا قوم ان لم ترحمونی به من رحم نمی کنید. فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید. یه جمله بعضی جاها نوشتند. من یه عمریه با این یه جمله گریه می کنم. صدا زد: منّوا عَلَی. معنی اینه: ممنون میشم بچه ام رو ببرید سیراب کنید به من برگردونید.

پسرش زیر عبا بود و به میدان آمد
لب او خشک ولی اشک به چشمان ترش
همه دیدند زبان دور لبش می چرخاند
إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً
چه تبی داشت مگر ماهی کوچک جگرش
سر سوزن رمق از تشنگی اش داشت نداشت
رو به آخر شده دیگر نفس مختصرش
دست زیر سر و دیدند که بالا آمد
هل هله بود و کف و خنده فقط دور وبرش
حرمله گودی زیر گلویش را تا دید
بی هوا تیر رها کرد به سمت پسرش
ناگهان دید سرش سمت عقب برگشته
پدرش مات شده سمت مقابل نظرش

یه سئوال ِ، من هنوز جوابی برا این سئوال پیدا نکردم. هنوز نفهمیدم چه طور شد. معمولاً چون لبه ی تیر رو به عقب برمی گرده، کماندارا تیری که می زنند  تو بدن می مونه، علامت داره. یعنی این شکار و من زدم. لب تیرم رو به عقب برگشته در آوردن تیر راحت نیست. باید یه دست رو روی موضع تیر خورده بگذاری در بیاری. وقتی گلو به دست بابا دوخته شد. یه دستم زیر بدنه، حسین با تیر همین جوری سمت خیمه برگشت.

****
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شش ماهه قربونی شده
***
بعد از آن روز سرش را به سر نیزه زدند
همه جا زودتر از باد رسیده خبرش
مادرش دید ولی سوخت کنار ناقه
بی تعادل شد و از نیزه زمین خورد سرش
***
حرمله از سر پر خون تو نان درآورد
تو به این روز سر گندم ری اُفتادی
هر چه کردند سرت را روی نی بند کنند
کاش می شد که نشد پی در پی اُفتادی
بی تعادل روی سر نیزه تکان می خوردی
هر کجا باد وزید از روی نی اُفتادی
سرت آنقدر سبک بود که حتی یک بار
نیزه دار تو نفهمید که کی اُفتادی
***
سر بچه ام روی نیزه، سر باباش روبروشه
الهی مادر بمیره، سر نیزه تو گلوشه
ألا نوحوا،حسین…….
تمام حنجرت از تیر رشته رشته شده
به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود

حسین….مراجع بزرگ ما وقتی کارشون گیر می اُفتاد، مراجع دست به دامن علی اصغر می شدند، باب الحوائج ِ حضرت علی اصغر،گره هاتون رو باز می کنه. حسین….

گلوی نازک تو جا برای نیزه نداشت
به جای نیزه اگر تیر بود بهتر بود

ای حسین………. دستت بیاد بالا، دامن اربابت رو بگیر.حسین….. خدا فرج آقامون برسان.باز شدن همه ی گره ها با هم، بسته به فرج امام زمان ِ،فرج امام زمان ما برسان.

*********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام محرم ۹۳ – محمود کریمی

دوست دارم تشنه باشم شیر مادر را ننوشم
تا که جام از دست شاه جنت المأوی بگیرم
دوست دارم از زمین کربلا خونم بجوشد
تا زقاتل انتقام خویش چون یحیی بگیرم
دوست دارم قبر من آغوش ثارالله باشد
راه معراج  فسبحان الذی اسراء بگیرم

امام زمان،بعد از ظهور ابتدای قیام به کربلا میآد، دست داخل قبر مبارک می کند، بأی ذنب ٍ قَتَلوک. این بچه رو به چه گناهی کشتند.. بدون مقدمه من روضه ی علی اصغر علیه السلام بخونم. روضه علی اصغر علیه السلام روضه ای است که دل عالم رو به درد میآره. هم باید مراعات کرد و هم باید حقیقت رو گفت. من به یک روایتی از مُهَیّجُ الْاََحزان  به نقل از لهوف که ابی عبدالله اومد مقابل خیمه فرمود: نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ. بچه ام رو بدهید من باهاش وداع کنم. فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ….۱ببینید. فرماه. یعنی رها کرد تیر رو. تو این نقل از روضه نیومده در لهوف که گلو به بازو دوخته شد. اما یه چیز دیگه ای اومده که از اون جان کاه تر. بچه رو گرفت ببوسه. قبل از بوسه ی حسین تیر رسید. چه بی مقدمه روضه میخونی؟ من بی مقدمه روضه میخونم؟ حرمله بی مقدمه زد. حسین از بچه بوسه نگرفته،گردن بچه پاره شد. گوش تا گوش پاره شد. فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ تا این طوری شد فرمود:زینب جان بگیرش. خانم زینب بچه رو گرفت. دو تا دست مبارک رو زیر گلو برد. خونها رو به آسمان پاشید. اونی هم که هست بیشترین قوله. فرمود: ای قوم شما کشتید زن و بچه و شیعیان من رو. جوونهای من رو . زن بچه ی من تشنه اند،آبی بدهید به اینها برسونم. اینها که شمشیر دست ندارند. بچه رو جلوی لشکر آورد. فرمود: منّوا عَلَی بن المصطفی.. منت بذارید. بر پسر پیغمبر. بشربه یحیی بها. به یه مقدار آب اطفال ما زنده میشوند. اطفالنا من الظمأ از تشنگی اطفال ما دارند میمیرند حیث الفرات سائلٌ. یعنی آب فرات داره میره، ضرری به شما نمی زنه. مگه یه بچه چقدر آب می خوره. داشت حرف می زد. تیر رها شد. همه لشکر دارند می بینند. یه مرتبه دیدند. از سمتشوت یه شی ء ای خارج شد. بچه بال زد رو دست بابا.

اصغر سر آورد
ارباب ذبح اکبرش را اصغر آورد

ذبح اکبر، اضغر ِ. ذبحی که همه ی عالم دارن براش بال می زنند. بی دین ها. اونایی که حسین رو اصلاً نمی شناسند. اونایی که رو حقانیت ابی عبدالله شک دارند. می گن: همش یه طرف این بچه رو برا چی کشتند؟ بی دینها اینجا حق میدن.

اصغر سر آورد،ارباب ذبح اکبرش را اصغر آورد
بر روی دستش مبعث شده،یعنی خدا پیغمبر آورد
این دفعه آقا همراه خود،یک طفل نه یک لشکر آورد
در حرف آخر او، اولین سرباز خود را آخر آورد
زیر عبایش مسجد ،به همراه خودش یک منبر آورد
در مجلس تیر واعظ سه روضه، از لهوف ِ حنجر آورد
سهم گلو شد آن تیر که ،عباس را از پا در آورد
یعنی سه شعبه هی خنجر و ،هی خنجر و هی خنجر آورد
یعنی سه شعبه شمر و ،سنان و زجر را  زجر آور  آورد
یعنی سه شعبه با خویش،گوش و گوشوار و معجر آورد
یعنی سه شعبه مثل سنان،هی نیزه را بالاتر آورد
یعنی سه شعبه شمری شدو آخر چکمه را از پا در آورد
یعنی سه شعبه شد صاربان،انگشت با انگشتر آورد
یعنی سه شعبه خولی شد و،همراه سر خاکستر آورد

دیگه کار تموم شد حسین تکلیف همه ی عالم رو معلوم میکنه. عبیدالله بن زیاد و پسرش رو آوردند پیش مختار، گردن هر دوشون رو زد. سرهاشون رو جلو مختار گذاشتند. از خوشحالی شروع کرد لبخند زدن. الحمدالله قاتل حسین رو گردن زدم. دور و بری ها گفتند: مختار این دو تا سر عوض سر حسین و علی اکبرش. این قدر ناراحت شد. صدا زد سه چهارم زمین رو اگر بکشم و اگر درو کنم و از دم تیغ بگذرونم به اندازه انگشتی که صاربان برید نمیشه.

۱٫ در آن لحظه آخر، امام (ع) برای وداع، جلو خیمه آمد و به خواهرش فرمود: «ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه فاخذه و اوما الیه لیقبله فرماه حرمله بن الکاهل الاسدی (لعنه اللّه تـعـالـی) بسهم فوقع فی نحره فذبحه ثم حضر له عند الفسطاط حفیره فی جفن سیفه فدفنه فیها بدمائه .فرزند خرد سالم را بیاور تا با او وداع کنم، چون او را گرفت و خواست ببوسد، حرمله تیری را پرتاب کـرد کـه بـه گلوی جناب علی اصغر اصابت کرد و حضرت کنار خیمه برای او قبری را حفر کردند و او را با همان وضع خون آلود، دفن نمودند. ملهوف، ۴۹ ابصار، ۲۴٫

******************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام محرم ۹۳ – محمود کریمی

حالا همین مختار رو میگن ابی عبدالله روز قیامت مثل باز شکاری نجاتش میده. حسین تکلیف همه ی عالم رو معلوم میکنه. وقتی گفت خداوند در عالم زر: أَلست بربّکم؟ قالوا بلی. آیا من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا ، تویى پروردگار ما. یه عده گفتند: تو خدای مایی. حسودا گفتند: گناهکاراشون رو چه میکنی؟ خدا می فرماید:کیه که شفاعت کنه گنهکارای این امت رو؟ همه بلند شدند!قیمتش چنده؟ شرایطش چیه؟ کی میتونه گنهکارای امت رو یه جا ببره؟ زن و مرد و یه جا ببره؟ همه رو با هم گناهکارارو جمع کنه ، زور کی میرسه؟ فرمود: خدا شفاعت کلیه کسی می تواند روز قیامت بکنه، که شهادت کلیه رو قبول کنه، شهادت کلیه چیست؟ همه ایستاند. اونایی که می خواهند شفاعت کنند همه انبیاء و اولیاء و همه ایستادند که درجه ی شفاعت کلیه بهشون برسه، خدا فرمود: اولین شرطش کشته شدند در راه منه. یه عده نشستند! زن و بچه اش باید همراش بیان. یه عده نشستند! بچه هاش جلوش باید بال بال بزنند یه عده نشستند!.تشنگی،تیر سه شعبه،برادرش باید رو زمین بیافته، بین دو نهر آب، هزار و نهصد و  پنجاه زخم. زن و بچه اش رو اسیر کنند ببرند،همه نشستند. فقط گلگون قبای صحرای کربلا ایستاد، فرمود: من هستم. آی حسین اگه تو نمیموندی ما چه خاکی سرمون می شد؟ همه نشستند حسین ایستاد، فقط ارباب ما ایستاد، مادرش داره نگاش میکنه، همه در حدقه ی عرشند دارن نگاه میکنند حسین چکار میکنه؟ فرمود: در لوح محفوظ بنویسید، نوشتند. سئوال کرد خدا:حسین جان، زن های این امت رو چه طور شفاعت می کنی؟ فرمود: خواهرم میآد، نوامیسم میآن. دخترای این امت؟ فرمود: دخترام رو میآرم.سیلی به صورتشون میخوره. باشه. گوشواره ها رو میکشند .باشه. جوانهای این امت رو چه طور شفاعت میکنی؟ جوان میارم مثل دسته ی گل. جلو چشمم بال بال میزنه. پیرهای این امت؟ پیر مرد میآرم. حبیب رو آورد. مردهاشون؟ برادرم رو میآرم. عزیز ترین چیزی که داری برای شفاعت کلیه؟ فرمود: جانم رو میآرم.جان حسین ِ. فرمود: بنویسید. نوشتند در لوح محفوظ. دادند رسول خدا مهر کنند. آی گریه کرد پیغمبر. امیرالمومنین ، امام مجتبی،خود ابی عبدالله امضاء کردند. آخرین امضا و مهمترین امضاء،امضای مادرشه، دادند دست فاطمه. این همه مصیبت برا بچه ام. فاطمه جان اینها گناه دارند. اینها کسی رو غیر حسینت ندارند، فاطمه هم رضایت داد،امضاء کرد. اما گریه کرد فاطمه. که لحظه ی آخر خانم حضرت زینب به امام سجاد عرضه داشت. عزیز برادر همه کشته شدند مردی رو دیدم ، عنان ذوالجناح و گرفته داره با داداشم میره،این کی بود؟ فرمود: او فرشته ی خداست، داره میگه حسین قبوله. تو کار خودت رو کردی، شفاعت کلیه مال تو،بچه ها رو هم بهت بر می گردونیم. اما بابام میگه برو کنار، حالا من خودم میخوام عشق بازی کنم. مزاحم من نشو. حسین تکلیف همه ی مارو معلوم کرده، روز قیامت. اون کسی که تکلیف همه رو معلوم میکنه، با یه بچه ی کوچیک بلاتکلیف موند به خیمه بره؟ به رُباب چی بگه؟برگرده آب که نخورد بچه؟ اومد پشت خیمه ها بچه رو روی زمین خوابوند. خنجر رو  در آورد یه قبر کوچکی کند، بچه رو میآن قبر خوابوند ، فقط برای اینکه وقتی حمله میکنند سر از بدنش جدا نکنند. بدن بچه زیر سُم اسب نمانه. همین که بچه رو خوابوند تو قبر سر و آرام آرام یه جوری ملحق کرد، چسباند به بدن، اگر دید مادرش داره میآد، یه جوری بچه رو تو قبر خواباند، یه وقت دید یه صدای ناله ای داره می آد،. آی پسر فاطمه، آقای من، حسین جان! صبر کن، من مادرم، بذار یه بار دیگه علی اصغرم رو ببینم.

پای گهواره سر ِ درد و دلم وا می شد
رفتی و درد و دل پر گله ام را چه کنم
هروله کردم و هاجر شدم اما رفتی
حال این پای پر از آبله ام را چه کنم
داغدار تواَم و ناله زدن حق من است
تازیانه زن بی حوصله ام را چه کنم
رسم این است که با دست به صورت بزنم
این غُل و حلقه و این سلسله ام را چه کنم
این همه درد در این سینه همه جای خودش
همسفر گشتن ِ با حرمله ام را چه کنم
***
سرت آنقدر سبک بود که حتی یک بار
نیزه دار تو نفهمید که کی افتاده
حسین…..
نور چشمات و اَزم نگیر
جونم و خواستی ازم بگیر
راهی میدون شدی برو
دست بابات رو محکم بگیر
پیرم کردی
می ری و می دونم نمیشه بی تو بمونم
تا برگردی
تو حرم می مونم  هی قول هو الله می خوم
خدایا می بینی دارم می میرم
خدایا پریشونم و سرگردون
خدایا شده حتی اگه بی سر
علی مو به من برگردون
هیچکی از حالم خبر نداشت
اون همه ناله اثر نداشت
مادر شد خون جگر علی
بس که دندون رو جگر گذاشت
لالالا،اسیر قفس کبوترم بی نفسه
لالالا،پسرم دیگه زاری بسه
یکی به دادم برسه
خدایا چه سرو صدایی اومد
خدایا چه خبره توی میدون
خدایا دیگه دارم از حال می رم
علی مو به من برگردون
افتاده آتیش به جون ما
بچه ام رو بردن رو نیزه ها
کدوم بی رحمی اون سرو
بسته بر سر نیزه ای خدا
خدایا سر پسرم رو نیزه است
خدایا زده سر  از نیزه بیرون
خدایا چقده به دشمن گفتم
علی مو به من برگردون

حسین…..ناله بزن….حسین…. الان فرشته ها دارن به ناله ی تو قبطه می خورند..حسین…. تا زمانی که داری ناله می زنی فاطمه داره دعات میکنه…حسین…مصیبت اینقدر سنگین بود، خدا خودش به حسین تسلیت گفت…حسین… فرمود: حسین یه مادر مهربان تو بهشت منتظرشه.یه دایه ی مهربان براش می ذاریم. اما رباب چه کنه؟

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود
این گریه ها برای تو اصغر نمی شود

بعد این واقعه حسین کنار خیمه نشست، خواهر اومد کنار داداش،گفت:چیه داداش؟ گفت:خسته شدم.ای حسین……حسین….هر دو دستت رو بیار بالا، دامن شش ماه رو بگیر..حسین…. حاجاتت رو هم بگو، فرج امام زمان رو هم بخواه. ای خدا فرج آقامون امام زمان برسان، هر کسی هر دردی داره، حاجتی داره تو مجلس آقا حضرت علی اصغر اومده، حاجت روا بفرما.

************************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – علی اصغرآرزومند

وقتی حسین آمد و دست مرا گرفت
حس میکنم که دور و برم را خدا گرفت
بانی روضه های تو در اصل فاطمه است
در هیأت بهشت عزای تو را گرفت
سینه زنان تو همگی عیسوی دمند
پس میشود زنوکران تو شفا گرفت
عالم بدون کرببلا ارزشی نداشت
عشق حسین آمد و دنیا بها گرفت
فردا اسیر حول قیامت نمیشود
هرکس امروز زیر پرچمتان جاگرفت
بوی بهشت میرسد ازهیأت حسین
ازبس ملک رسیدو سپس ارتقا گرفت
اذن زیارت حرمت دست زینب است
باید فقط زخواهر تو کربلا گرفت
هنگامه قیامت دنیا مُحرم است
موج الحسین آمد و دل را فرا گرفت
هرذره بی حسین زمین گیر میشود
هردانه ای زخاک حسین گفت و پا گرفت
آزاده نیست هرکه غلام حسین نیست
وای از دل کسی که به نام حسین نیست

گفتند: موسی بچه ها وحیوانات آب میخواهند،بچه هامون دارند از تشنگی میمیرند،  سریع موسی با خدا حرف زد، خدایا قوم من دارند از تشنگی میمیرند، فرمود: آیه ۶۰سوره بقره : وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ، فرمود: موسی عصاتو بزن، دوازده چشمه جوشید، همه آب خوردند، جبرئیل نازل شد،گفت:  موسی الان پس از تشنگی ، همه سیراب شدید اما پسر پیغمبر آخر الزمان تشنه خواهد بود، وقتی آدم را خواست جبرئیل توبه دهد، گفت بگو:یا حمید بحق محمد،یا عالی بحق علی،یا فاطر بحق فاطمه،یا محسن بحق حسن،بگو آدم یا قدیم الاحسان بحق حسین، به حق محمدوعلی و فاطمه وحسن و به حق حسین علیهم السلام، تا گفت دلش لزرید  اشکش اومد،ندا آمد توبه ات رو قبول کردیم،گفت جبرئیل به من بگو، تو این  پنج تن، آخری چه نامی دارد؟ دلم شکست، اشکم جاری شد. فرمود: آدم این نام آخری،حسین پسر پیغمبر خاتم است، آب را رویش میبندند،عطش اینقدر بر آنها سنگینی میکند، مرداشون زانوهاشان قوت نداره چشماشون تار میبینه ،بچه ها از بس که تشنگی اذیتشون میکنه، پوست بدنشان خشک  میشود،یعنی ضربه بخوره میترکه،روزه گرفتی دیدی،تازه افطار و سحرم میخوری،روز چهارم پنجم بعضی هارو میبینی،لب هاشون ترک خورده،اومدن در خانه امیرالمونین علیه السلام اهل کوفه، علی جان خیلی وقته باران نیامده، دعا کنید باران بیاد، فرمود بروید درخانه حسینم ،ابی عبدالله دو رکعت  نماز خواند تا دست هاشو بالا آورد دعا کرد،دیدند داره ابر میاد،اینقدر باران بارید،آب برکه ها و نهرها سیراب شدند، بعد اومدند  پیش امیرالمؤمنین علیه السلام،گفتند علی جان انشا الله یه روزی تلافی میکنیم،  امشب شمرلعین با نامه ابن زیاد ملعون اومد به کربلا،اول نوشته عمر سعد اگر نمی تونی فرماندهی لشکررا به شمر بده ،بعد آب را روی حسین وحرمش ببند،از امشب و فردا دیگه محافظ های شریعه زیاد شدند،دیگه آب نمیشه بری راحت برداری،دیگه کار کار عباسه،او باید بره،من نمی دونم روضه ی این بچه رو چه طوری بخونم،کی بچه شیر خوره داشته تا حالا؟دیدی بچه ی شیر خوره یه ذره آب بریزی تو دهنش بسشه،کودک چقدر میخورد از نهر آب،آب؟

از حرم طفل رباب تازه ای برخواسته
شال بسته با نقاب تازه ای برخاسته

وقتی سکینه خانم اومد دید زیر ناخن های علی اصغر پر خون شده،چرا؟از بس ناخن روی سینه ی مادر کشیده.بچه ای که تشنه است خوابش نمیبره،هی به خودش میپیچه،چشاشم راحت باز نمیشه،تلظی رو در عرب این جوری گفتند :وقتی ماهی رو از آب بیرون می اندازند،اول بالا پایین میپره،بعد به جایی میرسه لبهاش رو فقط به هم میزنه،اینم تلظی نیست، ابی عبدالله دید علی اصغر داره تلظی میکنه،ابی عبدالله نگاه کرد دید این زبونش مثل چوب خشک شده،دور دهان میگردونه،یه ذره آب ببینه…حسین…

گرچه افتادند روی خاکها خورشیدها
تازه مغرب آفتاب تازه ای برخاسته
باد دارد از مسیر چشمهایش می وزد
لاجرم بوی شراب تازه ای برخاسته
قربون نگاهت علی جان
بیشتر چون تشنگی ها او خودش آب بود
پشت پایش آب آب تازه ای برخاسته
با همه پیغمبران پیغمبریم فرق کرد
روی دستم یک کتاب تازه ای برخاسته

ابی عبدالله تا صدای شیون  رو شنید،فرمود :مگر نگفتم  آرام گریه کنید،آری دادش، اما تا صدای غربتت  بلند شد، دو جور نقل کردند،بعضی ها گفتند از گهواره افتاد،اما قوی تر اینه که گهواره تکون خورد،فرمود: بچه رو بدهید من ببرم سیراب کنم،ببینم اینها آب میدهند یا نه،زود زنها این دست اون دستش کردن،نه خودمون ساکتش میکنیم،آخه اونها که مرد بودند رفتند دیگه برنگشتند،میدونی تا علی اصغر کشته شد،ابی عبدالله فرمود زود خلخال ها رو باز کنید،لباس هاتون رو عوض کنید،دیگه کسی نمونده.

آن همه لبیک گفتن یک طرف این یک طرف
پرسش ما را جواب تازه ای برخواسته
ریخت برهم لشکری را تا که بردستم رسید
با حضورش بوتراب تازه ای برخاسته
زود یا خوابش کنید یا مراعاتش کنید
تازه این کودک زخواب تازه ای برخاسته
این بلا تکلیفیم از ناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ وتاب تازه ای برخاسته
گردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که با شتاب تازه ای برخاسته
روی این دستم تنش برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش
حجم تیری که برای جنگهای سخت بود
آنچنان آسیب زد چیزی نمانده از حنجرش
شرم دارم که بگویم تیر دشمن داغ بود
در حرم پیچید عطر و بوی یاس پرپرش
لالایی لالایی اصغرم لالایی جگرم لالایی پسرم لالایی

*********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – سید مهدی میرداماد

لالایی عموش بیاد،مشک و علم به دوش بیاد
گلم با بوسه ی عمو ،خدا کنه به هوش بیاد
لالایی باباش بیاد، سوار ذوالجناش بیاد
صدای خنده گلم ،برای عمه هاش بیاد
لالایی بارون بیاد، خوشی به خیمه مون بیاد
عمو نره سمت فرات، ابرا تو آسمون بیاد

وقتی بچه خوابه،میدونی چرا خوابه؟ شکمش سیره،گرسنه اش نیست،خدا کنه همه بچه ها خواب باشند امشب،میدونی چرا خوابه؟تشنه اش نیست،میدونی چرا خوابه؟ تازه تو بغل مادرش بوده، بچه ای رو نیم ساعت دست به دست کنی بیدار میشه،یه ساعت هرکی تو خیمه بغلش کرد،آروم نشد.

لالایی بارون بیاد؛ خوشی به خیمه مون بیاد
عمو نره سمت فرات، ابرا تو آسمون بیاد
همش گفتیم بیاد،بیاد،حالا این یکی نیاد،چی نیاد؟
لالایی خزون نیاد، حرمله با کمون نیاد
آتیش به جونمون بسه، آتیش به خیمه مون نیاد
ناله میزنی بگم؟یا بچه رو حسین عمودی گرفته که لشکر ببینه،یا بچه رو دو دست گرفته بغل کنه،خداحافظی کنه،در هر دو صورت:
لالایی خدا کنه ،تو خیمه سرصدا نشه
هرچی میخواد بشه بشه، سر از تنت جدا نشه
وای…حسین..

اینی که مقتل میگه،فذبحوه من اذن الی اذن،یه بچه شش ماهه رو در نظر بیار،ببین از گوش تا گوش چقدره،ببین یه سر اگه از گوش تا گوشش بریده بشه،چی میمونه؟وای حسین…شماها مَردید،این همه سال گذشته،من دارم برات تعریف میکنم،داری گریه میکنی،حالا ببین مادر چه کرده کربلا، فذبحوه من اذن الی اذن،می خوام یه جایی ببرمت،شب هفتم،خیلی از مریض ها التماس دعا گفتند،آورد علی رو پشت خیمه ها،بمونه حسین چه بلایی سرش اومد،بخدا روضه علی اصغر پاره شدن گلو نیست،اینها پاره گلو زیاد داشتند،روضه علی اصغر اینه،کسی که تکلیف عالم رو معلوم میکنه،کارش به جایی رسید،هی یه قدم میرفت،برمیگشت،متحیر،یه نگاه میکرد،میدید زنها جلو در خیمه اند،رفت پشت خیمه،نشست رو خاک،بچه رو آروم آروم گذاشت،دید علی دست انداخته تیرو گرفته،تیر و کشید بیرون،سر داره جدا میشه،سر و آروم آروم کنار بدن گذاشت،حسین…….نماز صبر خوند،استعینو بالصبر و صلوه،تا اومد علی رو بذاره،الله اکبر،اومد آروم سروچسبوند،به بدن،پارگیه گلو پیدا نشه،مادر داره میاد،رباب خودش رو رسوند،یه نگاه به علی کرد،میخوام یه حرفی بزنم باید ناله بزنی،داد بزنی،ان شاءالله که گلوی بریده رو ندید مادرش،حنجر بریده رو ندید،حسین سر رو یه جوری گذاشت،مادر نبینه سه شعبه چه کرده،ای وای،می خوام از رباب بگم،اولشم گفتم،اینجا،حنجر بریده ندید،ندید،میدونی کی حنجر بریده دید،لااله الا الله،راوی نقل میکنه،میگی وقتی داشتن با چوب میزدن رو لبها،دیدن یه زنی از تو اُسرا دوید،رفت،سر حسین رو بغل کرد،دید رگُ بریده،چقدر بریزه تو خودش،دید دیگه الان وقتشه،یه دل سیر ناله بزنه،سر بریده رو بغل کرد،رباب برات بمیره،حسین…….

**********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – سید مهدی میرداماد

بسم الله ،مدد میگیرم،از این آقازاده ی باب الحوائج ،شب هفتمه،از فردا قصه ی عطش شروع میشه،از فردا داستان عطش به خودش شکل تازه ای میگیره،کدوم عطش،اصلاً این عطش چیه،چیه که از آدم ابوالبشر وقتی که خمسه ی طیبه رو بهش یاد میده،جبرئیل به اسم اباعبدالله علیه السلام که میرسه،برا آدم روضه ی عطش خونده میشه،از آدم تا خاتم،پیغمبر ما هم همینطور،هنوز به دنیا نیومده،این آقا تو رحم مادرش روضه عطش میخونه،این چیه؟عطش عطش،هرکی میرسه میگه عطش،امام سجاد علیه السلام میخواد برا باباش سنگ قبر درست کنه،با انگشت مینویسه:هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوه عطشانا،امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب می خواد حدیث بگه،یه جمله می گه: صغیرهم یمیتهم العطش ،همه میگن عطش،آقات ،امام زمان(عج)،وقتی تکیه به دیوار کعبه میزنه،میگه یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ بکربلاعَطشاناً،چرا این عطش اینقدر مهمه،این مقدمه ی روضه منه،چه خبره تو این عطش،چه سرّی تو این عطش نهفته است،اینقدر سخت و جانگدازه این عطش،از فردا آب رو میبندند،اهلبیت پیغمبر در محاصره ی بی آبی قرار میگیرند،من از شما سئوال میکنم،مگه سپاه ابی عبدالله چه سپاهیه؟یه عده زن  و بچه با حسین هستند،از روز اول دستور دادند،حسین رو از آب دور کنند،یه جایی حسین علیه السلام خیمه بزنه،یه جایی که فاصله داشته باشه با شریعه،با این راحتی نزدیک نشه،یکی از اون حرفایی که حربن یزید ریاحی رو منقلب کرد،یه مهاجه ای داره با عمرسعد روز عاشورا،باهاش حرف زد،حر به عمرسعد لعنت الله علیه گفت: عمرسعد این آبی که تو بستی به حسین،حیوانها ازش استفاده میکنند،تو چیکار داری؟ کجای دینه؟این زن و بچه باهاشن،سه روز آب رو بستی،ببین صدای گریه قطع نمیشه. اینها اینقدر پست بودند،آب رو بستند میخواستند از نظر ضعف جسمانی،وقتی آب نباشه،کم کم بدن قواش تحلیل میره،جانبازا ،بچه رزمنده ها،اگه تو جلسه باشند،تو جبهه تشنگی کشیدید دیگه،دیدید تشنگی چیکار میکنه با آدم،اونم رو بچه، بعد آدم زخمی میشه،مجروح میشه،زخمی آب بدنش تحلیل میره،نیاز به آب داره، اینها همه نشون میده عطش چه کرده،الله اکبر،اما همه ی داستان عطش برای اصحاب و یاران و لشکریان اباعبدالله،هر جوری بگی قابل توجیهه،اما برا یه نفر قابل توجیه نیست،بهتر بگم،همه رو میتونی آروم کنی،همه زبون دارن میتونن اظهار عطش کنن،آدم باهاشون حرف بزنه،راضی شون کنه،آرامشون کنه،اما من سئوال دارم،یه بچه ی شیرخواره رو چه جوری باید آروم کرد؟اگه بچه ات تشنه باشه،این بچه بیدار شده،این بچه تشنه است،تا حالا برات پیش اومده؟ راهش ببر،باهاش بازی کن،بغلش کن،رو پات بخوابونش،فایده نداره، بچه ی تشنه آب میخواد،.. یا حسین…………

لالا، لالا لالا،ای گل پونه
قناریِ بی آب و دونه
خدا خودش روزی رسونه
لالا، مادر تو بدون شیره
گریه نکن صدات میگیره
این لبِ یا این که کویره
لالا، لالا لالایی
بچه رو دست نگه داریم خود به خود گردنش ،سرش ،پیدا میشه
لالا نشون نده اینقدر گلوتو
وا کن دو دست کوچولوتو
دعا بکن یه کم عموتو
لالا، لالا لالایی

لالا پرستوی سرخ و سفیدم
کی گفته من شیرت نمیدم
شیری نمونده ای امیدم
لالا لالا
گفتم یکی به سقا
بگه داره میشه دیر
زودتر بیاد و گرنه
بچه ام می اُفته از شیر
لالا لالا عزیزم

گریه نکن،اینها دلشون رحم نمیاد،صدا زد داره بچه گریه میکنه،امیر پدر رو بزنم یا پسر رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلو رو نمیبینی،وای،حسین داشت حرف میزد،یه مرتبه دید سر علی اوفتاد،ای حسین…….
ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها،چه گذشت به دل حسین علیه السلام،ان شاءالله هیچ  پدری به روز حسین نیوفته،ان شاءالله هیچ بابایی بچه تو بغلش نمیره،روی برگشتن نداشت،یه قدم می گذاشت،لااله الا الله،نمی دونم بگم یا نه، این بچه زیر عبا،بعضی وقت ها از حال میرفت، نمی دونم ،اصلاً جونی تو بدن مونده بود،این که میگن :فذبحوه من اذن الی الاذن،مگه یه بچه چقدر گردن داره،چقدر سر داره، رفت پشت خیمه ها،خودش با دست خودش یه قبر کند،می خوام بگم،تنها شهیدی که حسین،خود ابی عبدالله دفنش کرد،این آقا زاده علی اصغره،دفنش کرد،چرا دفنش کرد؟من چند تا دلیل میگم،خودت دیگه ناله داری بزن،منم میشینم با تو ناله میزنم،شاید حسین این بچه رو دفن کرد،اولین دلیلی که من به ذهنم می رسه،میگم حسین حال روز خیمه هارو میدونست،می دونست زن و بچه چه غوغایی تو دلشونه،میدونست اینها بدن علی اکبر رو دیدند،بدن قاسم رو دیدند،از همه  بالاتر اینها داغ عباس رو دیدند،می دونست دیگه طاقت ندارند، اگه این بدن رو ببینند،اگه این حلقوم رو ببینند،همه دق میکنند، یه دلیل دیگه، ابی عبدالله شاید به علم امامت،می دونه بعد از عاشورا،اینها چیکار میکنند،زود بدن رو دفن کرد،آخه میدونه اینها آماده شدند،چرا؟ میدونه اینها اسب هاشون رو نعل تازه زدن،قراره رو بدنها برن و بیان،وای،یه دلیل دیگه،شاید به این خاطر دفن کرد،گفت:اینها خیلی نامردند،شاید به علم امامت داره میبینه،یکی یکی سرها رو به نیزه کردن،آخه یه سر شیخواره،حسین…….. من و تو یه چیزی رو داریم میشنویم،مادرها خیلی گوش بدن،من و تو داریم میشنویم داریم جون میدیم،فقط امشب بگو وای از دل رباب،میدونستی رباب گریه نکرده؟ جلوی حسین گریه نکرد،ما گریه میکنیم،سبک میشیم،آدم داغ میبینه بهش میگن بذار راحت باشه،بذار گریه کنه،سبک بشه،گریه نکنه همه میترسن،میگن این گریه نکنه دق میکنه، اما بمیرم،رباب چه کرد؟گریه نکرد،میدونی کی گریه کرد،شام غریبان گریه کرد،وقتی آب آزاد شد گریه کرد،زینب گفت:حالا چرا گریه میکنی؟گفت:خانم جان آب رو ببین،یه قطره اش رو به بچه ام ندادن،فرج امام زمان(عج) رو بخواه،بدم المظلوم،دستات رو بیار بالا،الهی العفو

*************************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  –  محمد رضا طاهری

از اینجا دیگه حواس ها جمع باشه،در خونه ی شیر خواره ی اباعبدالله،باب الحوائج،گرفتارها،مریض دارها،قرض دارها،شب هفتم،اگه کسی دست خالی برگرده،فقط و فقط تقصیر خودشه،چون از هرطرفی که برای این آقازاده گریه میکنی،یه نفر دعات میکنه،یه طرف مادرش رباب دعا میکنه،یه طرف عمه جانش زینب دعات میکنه،یه طرف رقیه کنار گهواره نشسته،یه طرف بابای مظلومش دعات میکنه،گفت:

رُخت از بوسه ای بی گاه می سوخت
بچه رو دیدی،شیرخواره رو میگن،بوس نکنید،اگه احیاناً کسی بوسش کنه،اینقدر صورت لطیفه،جای لب و دهان این بوسه کننده،رو صورت این بچه می مونه.
رُخت از بوسه ای بی گاه می سوخت
نه تنها بوسه از یک آه می سوخت
علی لای لای،علی لای لای،لالایی لالایی.
چه کرده آفتاب گرم وقتی
رُخت در زیر نور ماه می سوخت
پریده رنگ و چسبیده زبانت
عطش افتاده با تاول به جانت
اکثر شیر خواره ها رو که ببینی گریه می کنند،اما این شیر خواره فرق می کنه،یه نگاه کرد،گفت:
مخند اینگونه شیرینم به بابا
هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده علی اصغر داره میخنده،چرا ابی عبدالله میگه نخند،لب خشکیده شده
مخند اینگونه شیرینم به بابا
که خون می ریزد از چاک لبانت
لالایی لالایی، لالایی لالایی،علی اصغرم

بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله،ان لم ترحمونی،به من رحم  نمی کنید، فارحموا هذا الطفل،به این بچه رحم کنید، إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً،باید معنی کنم،معنی کنم بعد دادت دربیاد،گفت:ماهی رو از آب بیرون میندازید،تا اون موقعی که جون داره،خودش رو هی از رو زمین بلند میکنه،بالا و پایین خودش رو میندازه،دیگه جونی براش نمی مونه،این لب هاش رو بهم می زنه،عرب این لحظه رو می گه تلضی،ابی عبدالله نشون داد بچه رو،سر رو شونه می افتاد،فرمود:ببینید داره تلظی میکنه،یعنی اگه آبم بهش برسونید شاید جون بده،بعضی از پیر مردهای سپاه،گفتند:حسین راست میگه،ما که با بچه جنگ نداریم،ابی عبدالله ،علی اصغر رو آورد تو دل میدون،لباس پیغمبر رو پوشید،برا چی آقا اومد،اولاً منت نون کشیدن بده،منت آب کشیدن بد نیست،دوماً ابی عبدالله تا لحظه ی آخر،داره اینها رو هدایت میکنه،منت هدایت داره میکشه،نکنه اینها بیچاره برن تو جهنم،امامه دلش میسوزه،لذا بین لشکر،خیلی ها از پیرمردها بلند شدن گفتند:راست میگه حسین،بچه رو بگیرید سیراب کنید،ابن سعد ملعون،دید وضع سپاه داره بهم می ریزه،یه نگاه به حرمله نانجیب کرد،امتحانش رو پس داده،او چشم اباالفضلم هدف گرفته،گفت:چرا جوابش رو نمی دی،نانجیب گفت:بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو،گفت:مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی،هنوز حرف های حسین تموم نشده،یه وقت دید علی داره بال بال می زنه،حالا دیگه حرف آقا عوض شد،تا حالا داشت با علی حرف می زد،حرف عوض شد،گفت:

برایم مرثیه می خواندی ای تیر
به دستم کودکم خواباندی ای تیر
تمام تارهای صوتی اش را
به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر
گفت:
گلویت سرخ و زیر و بم ندارد
چنان زخمی زده مرهم ندارد
بمیری حرمله با چشم دیدم
که تیر تو زنیزه کم ندارد
***
زداغت تیر هم گریان شده ای وای
نفس در سینه ات سوزان شده ای وای
خدا را شکر دستم زیر سر بود
سرت از پوست آویزان شد ای وای
***
زچشمت رفت کم کم سو بمیرم
چکد خون از سر کیسو بمیرم
خدا رحمی کند مادر نبیند
سرت یک سو،تنت یک سو بمیرم

امشب کسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی،گفت:سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار،گفت:جایی شد دل تو هم بسوزه بحال حسین،گفت:یک جا،همه جا هلهله می کردم،کف می زدم،خوشحال بودم،یه جا دل من سوخت،دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت،بین میدون متحیر بود،نمی دونست کجا بره،یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت،گفت:خلاصه چیکار کرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها،گفت:نه امیر،دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاک ها،با غلاف شمشیر یه قبر کوچولویی کند.

پدر با کودکی پرپر نشسته
به روی خاک ها مادر نشسته
رباب این را فقط تکرار می کرد
سه شعبه دارد و تا پر نشسته
یه منظره ای مادر دیده،می گفت:
عطش گرد پر و بال تو می گشت
غریبی پای اقبال تو می گشت
به پشت خیمه ها ای وای دیدم
کسی با نیزه دنبال تو می گشت
لالایی اصغرم،لایی لالایی

امشب خانم ها بیشتر باید گریه کنند،ای کاش بچه ها رو امشب بغل مادرها ندن،بابا ها بیرون نگه دارن،آخه شب ربابه،هی میومد کنار گهواره ی خالی،گفت:

چگونه خاک بریزم به روی زیبایت
که تو بخندی و من کنم تماشایت
مزار کوچک تو پر شده از خونت
به خواب ماهی من در میان دریایت
مرا ببخش عزیزم که جای قطره ی آب
به یک سه شعبه برآورده ام تقاضایت
چگونه جسم تو پنهان کنم که می دانم
به وقت غارتمان می کنند پیدایت
کمی بخواب در این خاک تا کمی وقت است
که بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت
بیا رباب که این شاید آخرین باری است
که خواب می رود او با نوای لالایت
اگر نشد که شود سایه سرت امروز
به روی نیزه شود سایه سار فردایت
حسین …………………

**************************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام   – مرحوم کافی

منهال می گوید: آمدم مکه، محضر مقدس امام چهارم، زین العابدین(ع) شرفیاب شدم. فرمود: منهال!  از حرمله چه خبر داری؟ عرض کردم : آری آقا جان! حرمله در کوفه، زنده است. ولی مختار دستور داده که مأمورانش تعقیبش کرده و پیدایش کنند. می خواست او را بکشد. من می گویم: آقا جان! چرا میان این همه افراد شما فقط از حرمله می پرسید؟ میدانی چرا؟ آخه بچه ی شیر خواره که گناه ندارد؟ برای یک شربت آب حسین(ع) قنداقه بچه اش را روی دست گرفت و مقابل آن مردم بی حیا آورد. مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری نقل می کند: وقتی علی (ع) را به دست امام حسین (ع) دادند آقا نگاه کرد دید بچه دارد از تشنگی جان می دهد. آقایان نمی دانم تا حالا بچه کوچکتان مریض شده یا نه؟ شب وقتی می روی خانه، خانمتان می گوید: کجا بودی تا حالا؟ بچه دارد می میرد. بچه را به دکتر ببر! می گویی بچه را می برم. زن می گوید: من هم می آیم. شما می گویی: نه. آنجا مردها زیادند، نامحرمها خیلی اند، شما ناموس من هستی. همین جا باش من بچه را می برم. زن می گوید آی مرد! اگر بچه را می بری، به دکتر بگو شبها نمی خوابد، زیاد گریه می کند. زود هم بیا من ناراحتم. می گویی: چشم. بعد بچه را می بری. اما این یک ساعتی که شما بچه را می بری این مادر بیچاره هی در خانه می اید، هی بر می گردد. هی می گوید: خدا! بچه ام نیامد. خدا نکند آن وقتی که بچه ات روی دستت است و به دکتر می بری در بین راه بمیرد. به خدا اگر بچه ات بمیرد دیگر روی آمدن به خانه را نداری بچه ات را در دست می گیری هی در کوچه قدم می زنی. می گویی: خدا! چه کنم؟ بگویم این کلمه را یا نه؟ آقایان! مادرها! من نمی گویم این عرب های بی رحم چه کردند. همین قدر بگویم یک وقت دیدند ارباب ما امام حسین(ع) می گوید: خدایا! تو را بر این قوم شاهد می گیرم.
یک بیت شعر از امّ کلثوم راجع به این بچه می خوانم و دعایتان می کنم:

لهف قلبی علی الصغیر الظامی                        فطمته السهام قبل الفطام

علی اصغرم! مردم بعد از دو سال بچه هایشان را از شیر می گیرند. اما مردم کوفه تو را از شش ماهگی از شیر گرفتند.   صلی الله علیکم یا أهل بیت النبوه

**********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – مرحوم کافی

السَّلام علیک یا أبا عبدالله و علی الأرواح المقدَّسه الَّتی حلّت بفنائک علیک منی سلام الله أبداً ما بقیتُ و بقی اللیل و نهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتک السلام علی الحسین و علی علیَّ بنِ الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین

امشب می خواهم شما را به یک جای خوبی ببرم. می خواهم همه شما را به خیمه های ابی عبدالله (ع) ببرم. مگر در خیمه های ابی عبدالله(ع) چه خبر است؟ بچه ی شیر خواره ام  را بیاورید،می خواهم ببینمش. قنداقه علی(ع) را آوردند و به آقا امام حسین(ع) دادند. خدا! وقتی نگاه کرد دید بچه، چشمهایش به کاسه سر فرو رفته، رنگ بچه زرد شده، از شدت عطش زبانش را دور دهان می گرداند، لبهای بچه خشک شده است. کسی که می خواهد به میدان برود سوار بر اسب می شود، مجهز به آلات جنگ می شود،شمشیر می بندد. یک وقت دیدند حسین(ع) عبا به دوشش گرفته، عمامه پیامبر(ص) بر سر گذاشته، سوار بر شتر شده و با یک هیئت و حالتی دارد می آید.یک وقت دیدند دست زیر عبا برد،قنداقه بچه را روی دست گرفت و فرمود: « وَیلَکُم اِسقَوا هذا الرَّضیع أما تَرَونهُ کَیفَ یَتَلَََظی عَطَشاً مِن غَیرِ ذَنبِ أتاهُ اِلَیکُم؛ »
صدا زد: آی مردم! اگر به عزم شما من گناهکار شما هستم، ولی علی اصغرم هیچ گناهی نکرده است. بمیرم همین طوری که داشت با مردم صحبت می کرد و برای بچه اش طلب آب می کرد، یک وقت دید علی مثل یک مرغ سرکنده دارد پر و بال می زند.  شیعه های امام حسین (ع)  علاقه مندان به ابی عبدالله(ع)! بگویم همه بلند گریه کنید؟ آی خدا! وقتی نگاه کرد دید خون از گلوی علی اصغر (ع)  می ریزد. بحق الحسین یا الله! پروردگارا! ما را بیامرز! والدین ما را بیامرز! مهمات دینی و دنیایی . اخروی ما را کفایت فرما! مریضهای ما را لباس عافیت بپوشان!

********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – مهدی سلحشور

تا سرت روی نیزه هاست حسین
قد مادر ز غصه تاست حسین

از دلی زارو خسته و بی تاب
السلام و علیک یا ارباب
تا نرفتم ز دست آقا جان
این غلام سیاه را دریاب
یک اشاره برای گریه بس است
به علی اصغرت ندادند آب
شب هفتم برای این روضه
ناله ها کردم که وای رُباب

در فقیری سرامدم آقا
به گدایی زبانزدم آقا
تو که از حال من خبر داری
هرچه تو خوب، من بدم آقا
من فقیرم فقیر مادر زاد
تو کریمی که آمدم آقا
شب قبرم ز مقدمت روز است
وَه از این حُسن پاقدم آقا
گاه در اوج روضه می بینم
دَم حسین است و بازدم آقا

خوب دانم که کمتر از آنم
که بگویم ز نسل سلمانم
لاکن از ابتدا به لطف خدا
نوکرت بوده ام ومیدانم
خیلی از وقت ها برای دلم
قدر یک آه روضه میخوانم

هر وقت روضه خوندی بگو امان از دل زینب، یعنی تو که طاقت ندار بشنوی بعد از هزار و چهارصد سال یه گوششُ زینب ایستاده بود بالا بلندی همینجور داشت نگاه میکرد، سر جدا، نیزه، بوریا، صحرا، سم اسب، استخوان……

کاش میشد که بعد مُردن هم
بشنوم از زبان خویشانم
بس که نالید و بس که هِق هِق کرد
عاقبت بین روضه ها دِق کرد
عروس خانه ی زهرا که لاله میکاری
سپیده سر زده اما هنوز بیداری
هرآنچه رفت به غارت که بر نمی گردد
نمی شود که ز گهواره چشم برداری
ز لای لایی نیمه شب تو معلوم است
که در خیال همان روزهای غمباری
دو دست خالی خود را تکان مده هر شب
مگر که در بغلت شیر خواره ای داری
هنوز باور این غم برای تو سخت است
که روی نیزه علی را…..

بچه وقتی تشنشه هی دهنش اینو اونور میگردونه هی زبونش باز میکنه، وقتی به بغل مادر میدی چنگ به سینه مادر میندازه، آی بمیرم برات، اما دیگه علی رمق نداشت، دیگه این لب ها رو هم نمی تونست تکون بده….

مادر چرا نمی خوابی
گمانم تشنه ی آبی
علی لای لای……
گل نازم لایی لایی پسرم

تو روایت ابی عبدالله وقتی علی رو بلند کرد، عمر دید انغریب هر کاری کرده از بین بره گفت: حرمله چرا آرومش نمیکنی، گفت: پدر بزنم یا پسر رو؟ گفت: اگه پسر بزنی، هم بابا رو زدی هم بچه رو….. یه وقت ابی عبدالله دید گوش تا گوش علی پاره شده، علی داره دست پا میزنه، ای وای……
اومد پیش حضرت موسی گفت: جلو چشم یک گاو سر گوساله اش بریدم، زندگیم ریخته به هم دیگه چکار کنم؟ حضرت موسی گفت: برو از پیش من تو دوا خانه ی من داروی تو نیست، جلو چشم مادر بچه رو سر بریدی بلند شو برو. رباب اومد بود بیرون خیمه میگفت: حسین نمی خوام سیرابش کنی، برش گردون….

سوختم از آتشت آه چه سوزان تبی
همچو لب خشک تو، هیچ ندیدم لبی
گریه کنم همچنان در عوض لای لای
گریه مکن اصغرم، اصغرم آرام باش

بچه رو زیر عبا پنهان کرد، هر چی اومد جلو در خیمه، این پا اون پا کرد، خدا من بچه رو چجور به مادرش بدم، همه لشکر ایستادن دارن نگاه می کنن حسین چه میکنه، آروم اومد پشت خیمه، با غلاف شمشیر یه قبر کوچلویی کند، تا اومد علی تو خاک بزاره، دید رباب داره ناله میزنه، حسین اجازه بده یه بار دیگه علیمو ببینم، تا رباب گلوی بریده علی دید یه ناله ای زد، علی…..
با همه وجود میگم این شش ناهه دست کچلوش بیاره بالا کسی دست رد به سینه اش نمیزنه، میرزای شیرازی دهه می گرفت خونش، هر شب میومد به منبری می گفت: امشب روضه ی علی اصغر بخون، فردا شب دوباره روضه ی علی اصغر بخون، دهه، منبری میگفت: بسته چقدر روضه ی علی اصغر بخونم، میگفت: آخه تو نمیدونی غصه ی این بچه، حسین پیر کرد؛ چه دلی از حسین شکست، حسین شرمنده زن و بچه اش شد، روی اومدن به خیمه رو نداشت…….

********************

متن روضه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام  – حسن خلج

بخواب شش ماهه ی شیرین زبونم
می خوام برات آرام جونم، یه کمی لالایی بخونم، بابا
بخواب خودت دیدی یاس سپیدم
به خاطر تو ای امیدم ، از اینا منت می کشیدم، بابا
کاش بشکنه دل ابر
یه کم بارون بگیره
لبای کویری تا یه خورده جون بگیره
منتظر یه قطرست، چشمای نیمه جونت
از بس که آب نخورده ، تاول زده زبونت
بابا نکن تلذی روی دستام
اینقدر زبون نزن به اشکام
جونمو آوردی به لبهام،بابایی
بابا نشد دومادیتو ببینم
تیری که خوردی نازنینم
خونتو پاشیده رو سینه ام، بابا
خندیدی و دلم ریخت
غصه قدم قدم ریخت
وقتی تیرو کشیدم
حنجرتو بهم ریخت
با اون سه شعبه ای که
عموتو کرد زمین گیر
حرمله ای عزیزم
تورو گرفته از شیر
لالای علی علی جان

وقتی حرمله رو آوردن پیش مختار، مختار صدا زد ملعون سه تا تیر زدی سه جای قلب زهرا را پاره کردی، یه تیر زدی به چشمای عباس، یه تیر زدی به گلوی نازنین علی، یه تیر زدی، اون لحظه ای که ارباب نازنین من سنگ به پیشونیش زدن پیراهنش بلند کرد هون پیشونی پاک کنه، سپیدی قلب حسین پیدا شد چنا زه کشیدی  چنان تیر به قلب حسین نشست، راوی میگه تیر از پشت بیرون آورد…..مختار گفت: ملعون شد یه جا دلت برا حسین بسوزه، شد یه جا دلت بلرزه، گفت: یه جا اینقده دلم براش سوخت، نشستم زمین شروع کردم براش گریه کردن، گفتن: کجا، گفت: اگه بگم از خونم می گذری، مختار گفت: بگی میکشم، نگی هم میکشم، گفت: حالا که ابنجور میگم تو تاریخ بمونه، خودشو که سوزوندم، جگر مادرشو که آتیش زدم، همین که تیر زدم نشست به گلوی علی دیدم آروم عباش کشید رو بچه اش، یه دو قدم میاد سمت لشکر، بر می گرده میره سمت خیمه، برمی گرده، دیدم حسین بیچاره شده گاهی میشینه، گاهی پا میشه، حسین……….

***************

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.