عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_اول روضه و توسل جانسوز _شب هفتم محرم ۹۶_ سید مجید بنی فاطمه


از غمت
ذره ذره آب شدم

گل نبودم
ولی گلاب شدم

 

هر زمانی
که آب نوشیدم

یادت
افتادم و کباب شدم

 

آقا
از غمت سال ها گریستم

و در
غم عشق تو شراب شدم

 

پشت
پایی زدم به هرچه که هست

تا که
از عشق تو خراب شدم

 

تا که
احرام اشک را بستم

جزو
زوار تو حساب شدم

 

پادشاهِ
زمینی شدم

وقتی
به غلامیت انتخاب شدم

 

من دعای
قنوت زهرایم

آن دعایی
که مستجاب شدم

 

هر کجا
شیرخواره ای دیدم

بی قرارِ
غم رباب شدم

 

*خدا
رحمت کنه مرحوم آیت الله حق شناس می فرمود: هر وقت گره به کارِتون خورد زود برید در
خانه ی شیرخواره ی اباعبدالله،یه اربعین نشست روز آخر حضرت رو ملاقات کرد،عرض کرد:
آقا مَردم گرفتارن…میگه: ابی عبدالله خطاب کرد: مگه این مردم علی اصغر منو ندارن
اینقدر گرفتارن؟

امشب
ما اومدیم همه غم هامون رو کنار گذاشتیم،حاجت داشتیم، گفتیم: حاجت نمیخوایم،امشب اومدیم
برا اون بچه ای گریه کنیم،که همه بی تابش بودن،اگه بچه گریه کنه یا باید شیرش بدن بخوابه
یا باید آب بهش بدن آروم بگیره،دیدی با بچه بازی میکنی با پنجه هاش انگشتتو میگیره،اینقد
دیگه این بچه ضعیف شده بود این انگشتای دستش دیگه حرکت نمیکرد

میخوام
برات نقاشی بکشم،میخوام برات نشون بدم،چندتا خیمه است،این خیمه خیمه ی زینبه،این خیمه
خیمه ی حسینِ،یه خیمه، خیمه ی علی اکبرِ،یه خیمه خیمه ی نجمه و قاسم،چندتا خیمه خیمه
ی اصحابن،اما جلوتر از همه خیمه ها خیمه عباس،معناش و میدونی یعنی چی،یعنی هرکی میخواد
سمت حسین بره باید از عباس گذر کنه،یه خیمه خیمه ی رباب،اما خودمونی بگم،هیچ کدوم زنا
تو خیمه خودشون نیستن،همه جمعشون جمع تو خیمه رباب،همه اومدن علی رو آروم کنن
……*

 

تو خیمه
ها غوغاییه، همه به فکر آبن

تموم
زن ها اومدن، تو خیمه ی ربابن

 

رقیه
نازش میکنه، بخواب گل بهارم

داداش
کوچولو آب میخای؟ از چشام آب میارم

 

*چقد
باباهاتون رو دوست دارید؟ جوونا! اگه یه وقت بشنوی یکی حرف باباتون رو زمین انداخته
چیکار میکنی؟اگه بفهمی یکی به حرف بابات خندیده چیکار میکنی،اگه ببینی بابات از یکی
خواهش کرده روشو زمین انداخته چیکار میکنی؟

بچه
شیرخواره نمیتونه گردن بگیره،آی جوونا! ارباب فرمود:اگه میشه این بچه رو خودتون ببرید
سیرابش کنید بیاریدش….میدونی چیکار کردن؟شروع کردن هلهله کردن،بچه ای که توان نداشته
باشه، دیگه سر آویزان،همچین که سر آویزان شد،بچه رو بالا گرفت،یه وقت دیدن نانجیب صدا
زد: حرمله!چه کنم امیر؟پدر رو بزنم یا پسر رو؟ گفت: اگه پسر رو بزنی پدر خودش میمیره…حسین
یه لحظه دید بچه رو دستش داره بال بال میزنه…الهی برات بمیرم حسین…،همچین که حرمله
تیر به این بچه زد،میخوام بهت بگم چرا حسین میرفت سمت خیمه برمیگشت،یه وقت دیدن حسین
عبا رو سر کشید،هی میومد سمت خیمه ،میدید بچه داره دست و ما میزنه باز بر می گشت
….*


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.