عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

متن روضه حضرت عبدالله بن الحسن علیهماالسلام/ شب پنجم محرم

نتیجه تصویری برای عبد الله ابن الحسن

توجه به کودکان یتیم و سرپرستی و مراقبت از آنها سنتی بود که امیر المومنین(ع) به اون عمل می کرد ، امام حسین(ع) هم به یتیمان توجه خاصی داشت خصوصا به یتیمان برادرش امام حسن(ع) ،  لذا روز عاشورا به سختی به حضرت قاسم(ع) اجازه میدان داد و هنگام وداع سفارش عبدالله را به حضرت زینب(س) کرد که مراقب او باشد ، امروز می خواهیم برای یتیم ۱۱ساله امام حسن(ع) ، «عبدالله» عزاداری کنیم هم رضایت امام حسن(ع) و هم رضایت امام حسین(ع) را جلب کنیم.

عبدالله هنگام شهادت امام حسن(ع) کمتر از یک سال داشت ، از وقتی که چشم باز کرده عمویش امام حسین(ع) را دیده و از او محبت دیده ، امام حسین(ع) هم خیلی به او علاقه، داشت. چون هم یتیم است و هم برادر زاده.

وقتی روز عاشورا آقایِ غریب ما از روی اسب بر زمین افتاد، دشمن او را دوره کردند اهل خیمه دارن نگاه میکنن؛ سیدبن طاووس نوشته:

فَخَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ…” عبدالله اومد بیرون ” وهُوَ غُلامٌ لَم یُراهِق …” هنوز نابالغ بود …

دست نازکه … قد کوتاهه … بدن ضعیفه….”

“مِن عِندِ النِّساءِ…”بیرون آمد از بین زن ها…

یَشتَدُّ…”میدوید…خودشو خلاص میکرد… “حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَینِ علیه السلام…” آمد نزدیکی های امام حسین ایستاد…” فَلَحِقَتهُ زَینَبُ ابنَهُ عَلِیٍّ …” زینب س که به دنبالش می دوید ، بهش رسید  خواست عبدالله رو برگردونه  “فَأَبى وَامتَنَعَ امتِناعاً شَدیداً…” عبدالله مقاومت کرد،با زینب برنگشت.

فقط یه صدا زد: “وَاللّهِ لا افارِقُ عَمّی…” من از عمو جدا نمیشم دست خود را از دست عمه اش زینب آزاد کرد دوان دوان خودش را به رساند

ای عمو تا ناله هل من معینت را شنیدم ***** از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم

گر چه طفلی کوچکم، اما قبولم کن عموجان** بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم

تا برون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد** تو به رفتن رو نهادی، من ز ماندن دل بریدم

فَأَهوى بَحرُ بنُ کَعبٍ إلَى الحُسَینِ علیه السلام بِالسَّیف…”
بَحرُ بنُ کَعبٍ ملعون شمشیر رو به نیت امام حسین علیه السلام بالا آورد ، دستشو کشید همۀ قدرتش رو جمع کرد …

خواست شمشیرو پایین بیاره اول یه صدا شنید: یه نوجوانی فریاد زد:
وَیلَکَ یَا بنَ الخَبیثَهِ…”ای فرزند زن ناپاک! “أتَقتُلُ عَمّی؟”میخوای عموی منو بکشی؟! والله من نمیذارم به عموجانم صدمه ای وارد شود.

فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ” این شمشیر پایین آمد “فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ…” دستُ حمایل کرد به عمو نخوره!
… “فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ… فَإِذا هِیَ مُعَلَّقَهٌ …” دست قطع شد … از پوست آویزان شد …. استخوان را شکست … گوشت رو درید … “فَنادَى الغُلامُ…”بچه صدا زد: یا عماه (وا ابتاه … وا اماه)

عموجان، بابا جان مادر جان.

امام حسین ع عبدالله را به آغوش کشید و به او فرمود: صبر کن به زودی به نزد پدرت امام مجتبی خواهی رفت. در این هنگام حرمله ملعون با تیری سه شعبه عبدالله را در آغوش امام به شهادت رساند.

آن برادرزاده‌ام صد چاک شد *** این برادرزاده‌ام بر خاک شد

آن برادرزاده‌ام سرمست رفت *** این برادرزاده‌ام بی‌دست رفت

تا ابد مجروح زخم کاری‌ام *** وایِ من از این امانتداری‌ام

هر کجا نشستی مولایت امام زمان(عج) را صدا بزن. یا صاحب الزمان(عج)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.