عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

متن و صوت روضه شب سوم محرم، رقیه علیهاسلام- حاج حسن خلج

 دانلود روضه

چشمامو بستم،آروم شکستم

هرچی نشتم،بابا نیومد

منم بهارش،دار و ندارش

سر قرارش،چرا نیومد؟

بابایی

چی میشه،یه دفعه،بذاری

موهات و توی دست بگیرم

از لبات،بابا جون،اومدم

که بوسه هامو پس بگیرم

یه جوری،ببوسش، گونم و

که جای بوسه هات بمونه

برا چی عزیز دلم؟آخه هی بچه هاشون رو بغل کردن،اومدن جلوی خرابه،یه جوری میبوسیدن بچه هاشون رو

یه جوری،ببوسش، گونم و

که جای بوسه هات بمونه

یه جوری، که بگن،شامیا

بابای تو چه مهربونه

بابای خوب من،بابای خوب من

عمه نشته،خسته ی خسته

دوباره بسته،زخم پاهامو

اینها همینن،لبریز کینن

می خوام نبینن،زخم گوشامو

یه حکایتی توش هست،بابایی نمی خوام اینها دوباره گوش های من رو ببینند

حرف گوشواره های منه، همین جوری هیچی نگفته

وای اگه گوشمو ببینند،بهانه دستشون میوفته

دیگه میخوان چیکار کنند؟

آخه گوشمو تا میبینند،میگن مگه عمو نداشتی

هی نیش زبون میزنند،هی میگن کجا بود اون عمویی که،این همه پُزش رو میدادی؟

آخه گوشمو تا میبینند،میگن مگه عمو نداشتی

هی میخندند،داد میزنند،گوشواره ات رو کجا گذاشتی

بابا میخوام یه خاطره برات بگم

دست تو موهام کرد،شدم پر از درد

وقتی که نامرد،دستش رو برداشت

نداد اَمونم،مثل کمونم

بس که رو گونه ام،سیلی اثر داشت

بعد اون روزی که،نبودی،به جای تو با عمه موندم

بند اومد زبونم، همه جا، منظورم و با دست رسوندم

بابا تیر میکشه، هنوزم با حرف گوشواره گوشم

تو که پاره تنی،بنگر،به من که پاره پاره گوشم

بابای خوب من،بابای خوب من

ملعون رو اسب نشسته،راوی میگه،سه ساله توی محمل،هی گریه میکرد،بابامو میخوام،بابام کجاست،من باباییم رو میخوام،بی ادب ،بی تربیت،صدا زد دختر ساکت شو،چقدر گریه میکنی،حوصله ام رو سر بردی،بس کن،صدای ناله نازدانه بلند تر شد،بی حیا عصبانی شد،اومد دست کرد توی محمل،سه ساله رو از بالای محمل،پرت کرد پایین،ظاهراً شبانه این اتفاق افتاد،کسی خبر دار نشده،کاروان رفت،سه ساله موند توی بیابون،یه وقت بهوش اومد،هر طرف رو نگاه میکنه،صحراست،شروع کرد لرزیدن،از اون طرف راوی میگه،یه مرتبه دیدیم نیزه داری که،سر امام حسین علیه السلام بر آن نیزه بود،اومد، گفت:امیر،نیزه تو خاک فرو رفته،هر کاری میکنیم نیزه بیرون نمیآد،چه کنیم؟چه خبره؟یکی صدا زد،حتماً یکی از بچه ها گم شده،بابا دلش پهلو دختر مونده،خبر رسید به  گوش زینب،از بالا محمل خودش رو انداخت پایین،سراسیمه توی این بیابون،هی صدا میزنه عزیز برادرم،رقیه جانم،یه مرتبه، رسید دید یه خانمی نشسته،سر سه ساله رو دامنش،داره نوازشش میکنه،عزیز دل مادر نترس،خانم جان شما کی هستید،زینب جان، حق داری مادرت رو نشناسی، منم…یازهرا

                      بابُ الحرم” پایگاه متن روضه و اشعارمذهبی”ویژه مداحان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.