بایگانی برچسب: شعر شب عاشورا

تا شاه بی رمق شد

هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد رنگ جمال پرده نشینان پریده شد تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک افسار گرگ های حرامی دریده شد “چون ماهی فتاده به صحرای خون”تنش بر روی خارهای مغیلان کشیده شد میگفت تشنه ام جگرم سوخته ولی با سنگ …

ادامه مطلب

خسته و لب تشنه

کربلا غوغا شد، وای از آن لحظه که خورشید ولا تنها شد، همه جا ریخت بهم، در دل کرببلا سیل بلا برپا شد زد به میدان ارباب، مضطرب قلب تمام حرم طاها شد لحظاتی گذشت، جنگ بین یم خوبی و پلیدیها شد، چه نمایان جنگی!!، لرزه ای برهمه اندام عدو …

ادامه مطلب

از بدنش پا نمی شود

قلبی که با حضور شما پا نمی شود محبوب خانواده ی زهرا نمی شود انسان بی حسین چو بیمار لاعلاج دردش به هیچ وجه مداوا نمی شود عین هزار سال رکوعش قبول نیست قدی که سمت کرببلا تا نمی شود تنها نه اینکه زنده کند مرده را حسین بی مهر …

ادامه مطلب

کهنه پیرهن

این نیزه در نیامده آن نیزه میرود داد از فلک که داد تورا در مى‌آورد مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن الآن برات آب پیمبر مى‌آورد بعد از تو من زیاد نمیمانم اى حسین داغت ببین چه بر سرم آخر می‌آورد خواهر نگشته‌اى که بدانى برادرى با …

ادامه مطلب

گودال قتلگاه

ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر زینب بیا ، این شمر با پا رفته منبر را ببر چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست دامن …

ادامه مطلب

شعر مناجات و روضه سیدالشهدا (ع)

قول خوب است  قول مردانه قول هایی   شبیه افسانه نه فقط قول  عزم جانانه پای تو سوختن  چو پروانه پای این قول تا خدا رفتم آن زمانی که کربلا رفتم معنی عشق یک کلام  (حسین) پر پرواز تا خدام  (حسین ) هق هق  بین گریه هام (حسین) آخر مردی و …

ادامه مطلب

شعر روضه امام حسین(ع)/ جز فراق تو مرا هیچ غمی پیر نکرد داغ تو کشت مرا کشت،زمین گیر نکرد

جز فراق تو مرا هیچ غمی پیر نکرد داغ تو کشت مرا کشت،زمین گیر نکرد جنگ هرلحظه ازین باغ گلی چید،حسین خون تو دشمن بی عاطفه را سیر نکرد هر چه آمد به سرت،عقده ی جنگ جمل است گرچه این را،احدی بعد تو تفسیر نکرد! در دل سنگی شان کینه …

ادامه مطلب

شعر مناجات و مرثیه سیدالشهدا (ع)

ﻧﮕﻔﺘﻨﯽ ﺳﺖ ﻏﻢ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﭼﻨﺎﻥ ﻋﻘﯿﻖ، ﺷﺪﻡ ﺩﺍﻍ ﺩﺍﺭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﮏ ﻃﻌﻨﻪ ﺯﺩﻩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﺤﻄﯽ ﺁﺏ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻟﺐ ﺁﺑﺪﺍﺭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ نیاز نیست به انگشت لطمه ای بزنند که سنت است در ایشان نثار انگشتر ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺳﺖ، ﺩﻟﺶ ﺗﻨﮓ ﺷﺪ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ – ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ …

ادامه مطلب

شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده

شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده بر روی اسرارش خدا پرده کشیده از راه می آید زنی قامت خمیده لب میگذارد روی حلقوم بریده فریادهای یا بنی پا بگیرد حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد یک تکه ای سالم …

ادامه مطلب

شعر روضه امام حسین (ع)

غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال و خواهری که به سر می زند به گودی گودال ‌ ‌ چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را چه محشری که به پا می شود به گودی گودال ‌ ‌ حرامیان همه جمع اند تا سرش ببُرند و …

ادامه مطلب