گوشه چشم

یک گوشه چشم بر دلِ ما تا کند حسین ما را شبیهِ اکبرش آقا کند حسین پای غمش جوانیِ خود را گذاشتیم تا خاکمان به مقدمِ زهرا کند حسین شرطِ قبولِ توبه، فقط اشک و گریه است هر شب بساطِ عفو، مهیّا کند حسین می بخشد و دوباره گُنهکار می …

ادامه مطلب

مریض عشق تو ایم

بدون واسطه در محضر خدا نرویم مریض عشق تو ایم و پِیِ دوا نرویم بهای دیدن صحنت مگر به دینار است که با گران شدنش سمت کربلا نرویم به اشک روضه قسم ،عشق می برد مارا برای خوردن و نوشیدن و ریا نرویم در آسمان تو عمریست فکر پروازیم کنون …

ادامه مطلب

حرم

هرآنچه غیر غمت را کنار بایدزد شبانه روز دم از زلف یار باید زد هرآنچه هست به راه تو خرج بایدکرد تمام نیروی خودرا بکار باید زد تنی که خرج نشد را به گور بایدبرد سری که خرج نشد را به دار باید زد برای آنکه به ما غمزه ای …

ادامه مطلب

فقیرم

پیش قدوم “عشق” پی بردم حقیرم مانند گرد و خاک های در مسیرم کاری برای دیدن باران نکردم آئینه ام،آئینه ای رو به کویرم از هیچ کس غیر خودت خیری ندیدم از هیچ کس غیر خودت..،”خیرِ کثیرم” آنقَدر پیش خانه ی تو می نشینم تا آخرِ سر باورت گردد فقیرم …

ادامه مطلب

امیدوار

انیس هر نفسم آه انتظار تو نیست بمیرد این دل غافل که بیقرار تو نیست خزان بی تو به خود بسکه عادتم داده نگاه منفعلم در پی بهار تو نیست به پای دار تو تمارها دخیل شدند سر کسی چو من امیدوار دار تو نیست تو می توانی از این …

ادامه مطلب

زخم دلش

دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده برای حضرت یعقوبِ کربلا داغِ حسین آه دل و چشم تار آورده همیشه بغض گلوگیر او نشان میداد …

ادامه مطلب

اشک ریزد

هر لحظه در سکوت غمت داد می زند بغضی که از فراق تو فریاد می زند اینکه تو نیستی و به ما طعنه می زنند بر آتش نبودن تو باد می زند وقتی که صید دائمی چشم توست، دل کی دست رد به سینه صیاد می زند قلبم اگر که …

ادامه مطلب

مقتل مکشوفه‌

پسرِ مادرِ آبی؛ پدرِ اشک شدی در مسیر غمِ خود همسفر اشک شدی آسمان خیس شد از بارش بارانِ زمین تا که بالا برود؛ بال و پر اشک شدی در دل سوخته‌ات یک غمِ چندین ساله‌ست چشم تو مقتل مکشوفه‌ای از گودال است لحظه‌ی شعر نوشتن قلمم می‌لرزد موقعِ گفتن …

ادامه مطلب

وای از شام

پیرمرد ِ بلا کشیده منم پسرِ شاه سربریده منم روضه خوانی که هرچه می گوید با دوچشم کبود دیده منم آنکه از ناقه دید بانوئی پایِ یک بوسه شد خمیده منم آن امامی که با تنی تب دار عقبِ ناقه ها دویده منم آنکه وقت فرار از خیمه ناله دختران …

ادامه مطلب

غصه و رنج

داغی از دشت بلا شد به جگر مرهم تو که تویی سِرِّ خدایی و خدا محرم تو نام جانسوز حسین زمزمه ی هر دم تو به خدا هست به جا تا به ابد پرچم تو تا قیامت بخدا زنده و جاوید تویی آنکه شد خونِ دل و یکسره بارید تویی …

ادامه مطلب

تلخ ترین

ای پسر بی بدل آفتاب دیده تو وصف زلالی آب پلک تو باشد ورقی از کتاب پلک بزن سوره نوری بتاب مصحف رویت بخدا خواندنی است قاری ان غیر خداوند نیست سوره حمد است ثنا گوی تو واقعه ساطع شده از بوی تو سوره والشمس ضحی روی تو سجده واجب …

ادامه مطلب

آمد یادم

دست بردم به گلو حنجرت آمد یادم سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم یا بنی…چقدر مادر تو گفت و گریست دم گودال دم مادرت آمد یادم هر زمان آب کسی داد به دستم فورأ لب خشکیده ی آب آورت آمد یادم چشمم افتاد به قد خم یک …

ادامه مطلب

یاحسین

پرچمت سایه روی سر این نوکرهاست بال جبریل امین شهپر این نوکرهاست گر برادر شده ام باهمه سینه زنان چون که زهراهمه جا مادر این نوکرهاست یاحسین از همه عرش فراتر رفته هرکه در روضه تو نوکر این نوکرهاست من فقط در وسط روضه نفس می گیرم این نفس ها …

ادامه مطلب

ماه محرابم

بهار تب زده قربانی خزان شده است زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست چه خاکها به سر خیل قاریان شده است به نی مراقب خود باش ماه محرابم حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است شبی درون تنور و دمی به …

ادامه مطلب

دختر دردانه ات

در شام راه افتاد کم کم یک سپاه از شب جوری که می ترسید شب از راه و راه از شب سمت خرابه راه افتاده سپاه کُفر با یک جناح از تازیانه یک جناح از شب با گنبد مهتاب وبا یک مرقد فرضی دور خرابه ساخت دختر بارگاه از شب …

ادامه مطلب