روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام _ سیدمجیدبنی فاطمه

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاکِ کوی تو باشم به وقتِ صبحِ قیامت که سر زِ خاک برآرم به گفتگوی تو خیزم،به جست و جویِ تو باشم به مجمعی که در آیند شاهدانِ دو عالم نظر به سویِ تو دارم،غلام روی …

ادامه مطلب

سینه زنی و توسل به امام رضا علیه السلام به نفس کربلایی حسین سیب سرخی

سلام ای آقای کَرَم سلام ای سایه ی سَرَم سلام ای بانیِ کربلای من رضا! شاه و سلطان تویی رضا! جان و جانان تویی رضا! هیچ کی نیست مثه تو برای من رضا! دستمُ رها نکن از ضریح جدام نکن آخه بی تو بی کسم رضا ! مستیِ من رو …

ادامه مطلب

روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسَرِ خوانت ببخش آقا که کم بودیم عُمری مرثیه خوانت *غیر از اینِ؟ عاشورا چقدر شلوغِ،اما برا پیغمبر اکرم اینجور نیست…حالا چه کسایی غریبند؟ سه تا غریب آخرِ ماهِ صفر، هر کدومشون از یکی دیگه غریب تر،هم حضرت رضا،هم حضرت مجتبی،و چه حضرت رسول …

ادامه مطلب

توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی

سایه ات از سر من رفت سرم درد گرفت جگرم بودی ورفتی جگرم درد گرفت تکیه گاهم شدی و تکیه به تومی کردم در نبودت سِپرمن، سِپرم درد گرفت قُوَّت قلب وخوشیِ دلِ دخترپدر است بی توای ریشه یِ من برگ وبَرَم دردگرفت پلک من سوخت کجایی که ببینی بابا …

ادامه مطلب

توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس کربلایی حسین سیب سرخی

بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کُن رویت ندارد طاقتِ این اشکها را طاقت ندارد اینهمه آزار بس کُن باید ببینی روزهایِ بعد از این را باید بمانی با غمی دشوار بس کُن باید بگویم روضه های بعد خود را باید …

ادامه مطلب

توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه

گفتم که عُمر ماه صفر، رو به آخر است دیدم شروعِ محشرِ کبرای دیگر است گردون شده سیاه و فضا پُر زدود و آه تاریک تر ز عرصه ی تاریکِ محشر است گردِ مَلال بر رُخ اسلام و مسلمین اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است گفتم چه روی …

ادامه مطلب

توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه

می باره اشک ماتم،مصیبت همینه تموم شد روزایِ خوشیِ مدینه پیمبر از این شهر، دیگه داره میره باید عالم امشب از این غم بمیره دلش بی قرارِ، مثالِ حبیبِ توی اُمتش هم ،خدایی غریبِ داره میره با او،دلِ آسمونی ندیدن از آقا، به جز مهربونی حالا وقتِ رفتن،دلش بی قراره …

ادامه مطلب

سینه زنی و توسل به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس سیدمجید بنی فاطمه

رسیدم به شبهایِ تو سَرِ من کفِ پایِ تو رسولِ خدایی تو بابایِ مایی از امشب یتیم است،طفلِ اُمتِ تو می میرم برایِ روزِ غربتِ تو فاطمه شد زار و حزین یا رحمهَ لِلعالمین به اشک دو چشمِ ترش به خاکستر بر سرش شد آماجِ غربت برایِ هدایت مولا زار …

ادامه مطلب

زمزمه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی

دیگر آیات قرآن ، نخواهد آمد.. بعد پیغمبر باران ، نخواهد آمد.. بسوز مدینه از این عزا به همراهِ مرتضی که محشر گشته به پا … مگر چه گفته پیغمبر به فاطمه که خندان است؟! دعا کنید علی را که ، پریشان است امان .. خداحافظ جانِ ما دلیلِ ایمانِ …

ادامه مطلب

بارِ خود را بسته ام

بارِ خود را بسته ام..چشم انتظارم ای پسر تابِ ماندن نیست دیگر بیقرارم ای پسر پاره پاره شد جگر..لبهای من خورده تَرَک آتشی افتاده در جان..پر شرارم ای پسر یک قدم رنجه نما..بابای تو باشد غریب کی می آیی سر به بالینت گذارم ای پسر آمدی پس رو به قبله …

ادامه مطلب

خسته ام دلواپسم

زمزمی می جوشد از چشمانِ من بی اختیار خسته ام دلواپسم جانانِ من بی اختیار دیده وا کن تا ببینی هر طرف بزمی بپاست موجِ بارانند این طفلانِ من بی اختیار کندنِ دل ، کار دشواری ست در حّدِ محال در تلاطم شد دلِ نالانِ من بی اختیار سایه ات …

ادامه مطلب

دل نگرانم

هنوز دل نگرانم از آن دوشنبه به بعد هنوز آه نهانم از آن دوشنبه به بعد مراشکسته در این خانه خنده های زنم کسی نبود که حرفی مگو به او بزنم مدینه سبّ علی میکند مقابل من رفیق نان و نمک، طعنه می زند به حسن به آن دلی که …

ادامه مطلب

حضرت سلطان

ای که برتر از دل و جانی پُر از دلتنگی ام حضرت سلطان!تو می دانی پُر از دلتنگی ام از حریمِ قدسی ات محرومم ای شاهِ غریب مانده ام!مانندِ زندانی پُر از دلتنگی ام قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح نوکرت را باز می خوانی پُر از …

ادامه مطلب

در تشت می ریزد جگر

در تشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز از خنده های همسرش خیری ندیده آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز هر روز شد با حرف و نفرین، سنگ باران شد روی چشمش جای شبنم شب، نمی سبز باید بگیرد چشم های خواهرش را …

ادامه مطلب

رحمتِ بی انتها

مهربانی را تو معنا می کنی با یک نگاه هر دلِ شوریده ،شیدا می کنی با یک نگاه رحمتِ بی انتهایت هر کس و ناکس خرید بذل ها مانند دریا می کنی با یک نگاه با تبّسم می کِشی افتادگان را سویِ خویش هر ز پا افتاده،سر پا می کنی …

ادامه مطلب