شعر روضه

یدالله

سوسوی چشمِ ملیحش شمس را پروانه کرده منطق ابروی بُران عقل را دیوانه کرده شد یداللهِ زمان تا ، جلوه بر کونین بخشد زلف موزون جهان را دستهایش شانه کرده قبلهٔ خلق خدا شد زادگاهِ لایزالش در زمین هر قبلگه را غیر خود، بت خانه کرده کعبه شدگهوارهٔ او ، …

ادامه مطلب

کدبانو

حالتان خوب نیست کدبانو نان چرا میپزی عزیز دلم… حین برخواستن ز بستر خود لب چرا میگزی عزیز دلم.. سید نیما نجاری کدبانو اولین بار در حدیث اشک ایجاد شد.

ادامه مطلب

بهار دلها

تسبیح زمین و آسمان مهدی جان آواز خوش مقربان مهدی جان رحمت به لب اهل یقین امشب هست بارانِ زمین به آسمان مهدی جان در قحطی عاطفه به او دل دادیم قربان امام مهربان مهدی جان ما شیعه اثنی عشر او باشیم بر مذهبِ حق گشته نشان مهدی جان وقتی …

ادامه مطلب

گذر کردی

شب و روزم همه با از تو شنیدن سپری شد عمرم ای دوست به روی تو ندیدن سپری شد همه گفتند زِ بازار گذر کردی و رفتی دیده ام کور شد و وقتِ خریدن سپری شد همه جا بودی و یک ثانیه هم با تو نبودم گرچه ایّام برایم به …

ادامه مطلب

غریبستان

یا علی گفتیم وراه عشق را پیموده ایم در پناه بیرق آل علی آسوده ایم سربه روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم گر چه حق این سینه ها را کربلایی آفرید سائلان کربلا را سامرایی آفرید در غریبستان دنیا آشنای ما …

ادامه مطلب

زهر شرربار

دیده ها در غم تو حالت باران دارد سینه ها سوخته و شعله ی سوزان دارد مرغ دل پر زده و میل به جانان دارد هر که غمگین تو شد دیده ی گریان دارد در سماوات و زمین سوگ تو داغ همه است آن که از باغ جنان ناله کند …

ادامه مطلب

رد نکن

  بخر ای یار گریه های مرا بشنو امشب خدا خدای مرا آنقدر آمدم کرم بکنی بنویس این برو بیای مرا ربّنا اتنا لقای علی مستجابش بکن دعای مرا از زمینگیریم کلافه شدم معصیت بسته دست و پای مرا من به این ناله ها دلم گرم است تو نگیری سرو …

ادامه مطلب

نرفت

تشنه لب بود ولی تشنه به گودال نرفت دست و پا زد پسر ُو مادرش از حال نرفت تا پـدر آب طلـب کـرد پسـر آب آوَرد آتـشی عصرِ عطش جانبِ اطفال نرفت زهر خون بر جگرش کرد ولی هیچ کسی… به سـراغِ حـرم و غـارت اَمـوال نرفت پایِ شعـله به …

ادامه مطلب

سرداب سامرا

وقت بیماری و غم ذکر حسن می گیرم وسط روضه و دم ذکر حسن می گیرم همه جا زیر علم ذکر حسن می گیرم به خدا بین حرم ذکر حسن می گیرم سامرا، ذکر حسن، بین حرم می چسبد جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم می چسبد ما نشستیم سر …

ادامه مطلب

مظلوم زندان

از سیره ات پیداست فرزندِ علی باشی زندان به زندان بند در بندِ علــی باشی جز زهر آبِ خوش نخواهی خورد در زندان وقتی حســن باشی و فرزندِ علــی باشی حتّی نگهبانانِ زنــدان دوستت دارند وقتی میانِ اشک ، لبخندِ علــی باشی جایی که قال المُعتمدها قولِ منبرهاست بایــد سکـــوتِ …

ادامه مطلب