علمدار لشکر چرا رو زمینی؟ با این چشم خونی، حسین رو می بینی.. وای چشات، دست و پات عزیزم پر از تیر شده پیکرت.. مشک تو ،پاره شد میدونم نمیشه هنوز باورت.. وای عمود، خوردی و به هم ریخته شد وضع فرق سرت.. *اما سرها …
ادامه مطلبغلامِ حسين
ولدی علی اکبر
به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم بلند میشوم و باز میخورم به زمین بلند میشوم و میخورد زمین کمرم هزار بار بمیری ولی نبینی که… به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند شکستن کمرت سخت و سختتر اینکه …
ادامه مطلبعصای دست پدر
پرپر نزن، پرم، جگرم تیر می کشد تو درد می کشی و پرم تیر می کشد پهلوی زخمی تو مرا می کشد علی مانند فاطمه کمرم تیر می کشد راضی نشو که خم بشوم، بشکنم، علی از داغ تو دو چشم ترم تیر می کشد نشکن عصای دست پدر، در …
ادامه مطلبجوان قبیله
تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد جوان ترین قبیله، قبیله پیر تو شد اذان بگو که اذانت دل از بلال ربود صفا بده به نمازم، نماز گیر تو شد تو می روی به سلامت، دعام پشت سرت نگاه عمه ی تو جوشنِ کبیر تو شد برای العطشت، کام …
ادامه مطلببغض
لخته خون دهنت در سخنت حل میشد داشت در خاک بیابان بدنت حل میشد هلهله های عدو سخت به هم ریخت مرا حیف شد داشت معمای تنت حل میشد به خودم گفتم علی اکبر من پرپر نیست اصلا اینکشته که افتاده علی اکبر نیست از همان دور گلم بوی گلابت …
ادامه مطلبسرو گلزار
تا که عقابت با سوارِ خویش، پر زد طوفانِ پاییزی به باغ من ضرر زد آه ای امید خیمهها !؛ وقتی که رفتی افتاد، از پا زینب و دستی به سر زد بالا بلندم !؛ کاش میبستی نقابی چشمِ حرامیها تو را آخر نظر زد ای سَروِ گلزارم ؛! خمیدم …
ادامه مطلببهار حسین
به پیمبر قسم که چشم زدند! قد و بالای حیدری ات را نیزه ای از شکاف پهلویت می برد عطر کوثری ات را با چه سختی گرفتی از این زخم کمی از ارث مادری ات را یاس های حرم پریشان اند ای بهارم، اسیر پاییزی به تنت کافی ست دست …
ادامه مطلبولدی علی
تو را به خیمه به این شانهی خَم آوردم تو را به دستِ خودم حیف کمکم آوردم برایِ خواهرکانت کمی لباسِ تو را… برایِ گیسوی خود خاکِ عالم آوردم صدایِ گریهی من تا مزارِ لیلا رفت برایِ مادرِ تو آیهی غم آوردم شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست هرآنچه از …
ادامه مطلبلاله ی خیمه
یا علی اکبر آینه ی کامل خدا علی اکبر خَلقاً و خُلقاً جمع کرامات مصطفی علی اکبر مثل حسن تو بوده ای از سفره دار ها علی اکبر شادی باباست اینکه تو را می زند صدا علی اکبر با نظر تو حاجت ما می شود روا علی اکبر داغ تو …
ادامه مطلبغرق خون
در کنار نعش تو چشمم سیاهی می رود از شب عمرم چراغ صبحگاهی می رود این چنین که پیش چشمانم علی جان می کنی جان من از پیکرم خواهی نخواهی می رود تیغ ابرو و صف مژگان تو از دست رفت می روی و از برم گویا سپاهی می رود …
ادامه مطلب