عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

اشعارحضرت قاسم (ع) ازاستادسازگار

من دُرّ یتیم مجتبایم

قربانی شاه کربلایم

لب‌تشنۀ آتش درونم

دل‌دادۀ حجله‌گاه خونم

نیش سر تیرهاست نوشم

کز زخم بدن زره بپوشم

من باغ گل به خون خضابم

خوناب گلو بود گلابم

قرآن به خون نشسته‌ام من

آیـات ز هـم گسسته‌ام من

یک لاله و سیزده بهارم

زخمی شده از هزار خارم

آن شب که شب وصال ما بود

آمادگی قتال ما بود

دل‌باختۀ شهادتم دید

در مکتب خون مرا پذیرفت

از سوی خدایم «ارجعی» گفت

او کعبه، حرم مطاف من بود

انگار، شب زفاف من بود

من بودم و انس با شهادت

تا صبح به موج خون، عبادت

سوگند به سورۀ تبارک

سوگند به آن شب مبارک

هرگوشه هزار عالمم بود

صد لیلۀ قدر، هردمم بود

من شعله‌ای از تب حسینم

من کشتۀ مکتب حسینم

من خون خدا به موج خونم

خون‌نامه عذار لاله‌گونم

کردند چو لاله برگ‌برگم

بگرفت به بر عروس مرگم

شد نُقل عروسی‌ام همه سنگ

پیوسته زدند بر تنم چنگ

سرمستی‌ام از می اجل بود

خون گلویم به لب عسل بود

پیراهن نازکم زره بود

بغضم همه در گلو گره بود

جسمم هدف هزارها تیر

آراست تنم به زخم شمشیر

در خون گلو چو غوطه خوردم

جان در بغل عمو سپردم

با خنده به خاک آرمیدم

بوی پدر از عمو شنیدم

زخم بدنم به پیکرش بود

انگار که زخم اکبرش بود

غم عقده شد و گلوی او بست

فرمود که داغ تو چه سخت است

من داغ علی دوباره دیدم

اعضای تو پاره‌پاره دیدم

بالای سرت برابر من

استاده حسن برادر من

او نالۀ آتشین کشیده

من اشک خجالتم به دیده

فریاد که از شرار این غم

آتش شد و سوخت نخل «میثم»
سازگار
*****
سپرت سینۀ مجروح و زره پیرهنت

اجلت یار و عسل لختۀ خون در دهنت

سیزده سورۀ قرآن عمو با چه گنه

شسته با خون گلویت شده آیات تنت؟

روی هر زخم تو باشد اثر زخم دگر،

جای مرهم که گذارند به زخم بدنت

آب غسلت شده خون و کفنت زخمِ فزون

تو شهیدی، چه نیاز است به غسل و کفنت؟

می‌زند چاک، گریبان جگر را یوسف

گر ببیند که به خون شسته شده پیرهنت

جگر سنگ بسوزد ز غمت چون دل من

تو چه کردی که شود سنگ، جواب سخنت؟

قتلگاه تو شده حجلۀ دامادی تو

می‌چکد خون سر از زلف شکن در شکنت

چاک‌چاک است تنت چون جگر پاک حسن

ای ز سرتابه‌قدم حُسن حسن در حسنت

من نگه کردم و تو دیده به هم دوخته‌ای

جگرم سوخت از این دیده به هم دوختنت

هر دلی شمع‌صفت سوخته در ماتم تو

چون دل «میثم» دل‌سوخته در انجمنت

سازگار

*****

ای عسلت از دم شمشیرها!
خنده زده زخم تو بر تیرها
زخم بدن توشه، خطر زاد تو
روز شهادت شب میلاد تو
دسته گل حجله ی تو سنگ ها
گشته تنت دستخوش چنگ ها
مرگ، عروسی که هم آغوش توست
نیشِ سرِ تیرِ بلا نوش توست
ای زرهت پیرهن نازکت
بال در آورده تن از ناوکت
نرگس من نرگس خود باز کن
جان عمو کم به عمو ناز کن
دیده به تبخال لبت دوختم
سوختم و سوختم و سوختم
تشنه ام از اشک خود آبم بده
با دو لب تشنه جوابم بده
حیف که من تاب ندادم به تو
سوختم و آب ندادم به تو
دفتر عمر تو که شیرازه شد
داغ علی اکبر من تازه شد
باده زصهبای اجل خورده ای
از دم شمشیر عسل خورده ای
تشنه به دیدار اجل می روی
قاسم من ماه عسل می روی
یا به جنان با علی مرتضی
فاطمه کرده است تو را پاگشا
خلعت خود کرده کفن می روی
بال زنان سوی حسن می روی
نیست روا با همه سوز درون
نیزه سر از سینه ات آرد برون
حیف که اوصاف تو نشناختند
اسب به گلگون بدنت تاختند
در حق ما ظلم و ستم کسب شد
مرهم زخم تو سُمِ اسب شد
سازگار
*****
این تن غرقه به خون مصحف پا مال من است
این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است
اِرباً اربا شده مثل علی اکبر، پسرم
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهن است
خونِ سر آب وضو، سنگِ عدو مهر نماز
اشک در دیده و خون جگرش در دهن است
زخم شمشیر کجا، جای سم اسب کجا؟
اسب ها از چه نگفتید که این قلب من است؟
کاش یک بار دگر اسم عمو را می برد
حیف کز خون دو لبش بسته، خموش از سخن است
اشک می ریزم و با دیده ی خود می نگرم
که گلم دستخوش باد خزان در چمن است
سیزده ساله ی من، ماه شب چاردهم
از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است
بر تن پاک تو ای حجله نشین یم خون
پیرهن جامه ی خونین شده، خلعت کفن است
بزم دامادی تو دامن صحرای بلاست
خونِ رخساره حنا، شاخه ی گل زخم تن است
میثم آتش به شرار جگرت ریخته اند
آه جانسوز تو سوز دل هر مرد و زن است
سازگار
*****

 

*****
لالۀ سرخ پرپرم قاسم

سیزده ساله یاورم قاسم

ماه من بین چگونه در غم تو

ریزد از دیده اخترم قاسم

تا تن پاره پاره ات دیدم

تازه شد داغ اکبرم قاسم

سخت باشد مرا که همچو تویی

جان دهد در برابرم قاسم

سخت تر اینکه در وداع حرم

تشنه لب رفتی از برم قاسم

من تو را بوده ام به جای پدر

تو به جای برادرم قاسم

آمدند از برای دیدارت

پدر و جّد و مادرم قاسم

لب تو خشک و چشم من دریاست

این بود داغ دیگرم قاسم

خیز ای تشنه لب بنوش بنوش

آب از دیدۀ ترم قاسم

تن پاک تو را تک و تنها

بسوی خیمه می برم قاسم

تن به خاک و سر تو همسفر است

در ره شام با سرم قاسم

سوز «میثم» شراری از دل ماست

شافعش روز محشرم قاسم

سازگار
*****
ثمـر ریـاضِ دلی علی، دُر فاطمه، گهـرِ حسن
به رسول، قطعه‌ای از جگر، به حسین، پاره‌ای از بدن
به دو لب عقیق-یمن یمن، به دوطره مشک-ختن ختن
رخ او چــراغ بــهشت دل قــد او قیـامت کربلا
****
شهدا بـه وادی سرخ لا، شده خم به عرض ارادتش
سـر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
مه و سال و هفته و روز وشب، همه لحظه‌های ولادتش
زده خیمـه در یم سـرخ خـون، شده مردِ سنگرِ ابتلا
****
گـل سرخ بـاغ محمّـدی، شکفد ز باغ جمال او
صلوات خالق ذوالمنن، بـه خصال او بـه کمال او
بــه بــراق وهـم بگو مپر نرسی به اوج کمال او
که گرفته جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا
****
ثمرِ حسن! که هماره دل به حسینِ فاطمه بسته‌ای
تــو همـای قله خونی و به دل شکسته نشسته‌ای
به شتاب می‌روی از حرم تو که بند کفش نبسته‌ای
زرهت بـه تـن شـده پیـرهن، بدنت شده سپر بلا
****
تـو طواف دور عمو کنی، ملکوت گرم طواف تو
نگـه حسین بـه قامت و نگه حسن به مصاف تو
دل عمـه و جگـر عمـو شده شمع بزم مصاف تو
که شودخضاب به مقتلت،زحنای خون سر ودست وپا
****
بـه عمو و عمه نظاره کن، شده در قفای تو نوحه‌گر
دو طرف فرات و دوسو سپه،دولب تو خشک‌ ودو دیده تر
نه به تن زره نه به کف سپر نه به سر کله نه کفن به‌ بر
زره تـو زخـم تنت شـود ز هجـوم نیزه و تیرها
****
تـو شهید عـرصه کربلا، تو حسین را علی‌اکبری
عمویت به جای پدر به تو،تو براو به جای برادری
چه شود به پیکر نازکت؟ که میان این همه لشکری
عـلی اکبـرِ دگـرِ عمـو ز چه رو شدی ز عمو جدا؟
****
تو روی به جانب مقتل و، دل یک حرم به قفای تو
سپهنـد منتظـرت ولـی، حـرم است بـزمِ عزای تو
نگهی به«میثم»خسته دل که بوَد قصیده سرای تو
به امید آنکه شفیع او، شوی از کـرم بـه صف جزا
سازگار
*****

ای جگر پاره امام حسن
وی ز سر تا به پا تمام حسن
تیرها بر جگر زده گرهت
زخم ها بر بدن شده زرهت
گرگ ها بر تن تو چنگ زدند
دلشان سنگ بود و سنگ زدند
ای در آغوش من فتاده ز تاب
یک عمو جان بگو دوباره بخواب
جگر تشنه ات کبابم کرد
داغ تو مثل شمع آبم کرد
تو که دریا به چشم من داری
موج خون از چه در دهن داری
گل خونین من گلاب شدی
پای تا سر ز خون خضاب شدی
زخم هایت چو لاله در گلشن
بدنت مثل حلقه جوشن
ای مرا کشته دست و پا زدنت
جگرم پاره پاره تر ز تنت
من عموی غریب تو هستم
کم بزن دست و پا روی دستم
سوره نور گشته پیکر تو
آیه آیه است پای تا سر تو
نه فقط قلب چاک چاک منی
مصحف پاره پاره حسنی
بعد اکبر تو اکبرم بودی
بلکه عباس دیگرم بودی
خجلم از لبان عطشانت
جگرم سوخت از عمو جانت
شهد مرگ از کف اجل خوردی
از دم تیغ ها عسل خوردی
بس که دلداده خدا بودی
بس که از خویشتن جدا بودی
تلخی مرگ از دم خنجر
از عسل گشت بر تو شیرین تر
زخم تن آیه های نور شده
پایمال سم ستور شده
لاله بودی و پرپرت کردند
پاره پاره، چو اکبرت کردند
لاله پرپرم، عزیز دلم
تا صف محشر از حسن خجلم
نشود تا ابد فراموشم
قاسمش داد جان در آغوشم
تا که خیزد شفا ز خاک رهت
اشک “میثم” نثار قتلگهت
سازگار
*****
ای حرمت خانۀ معمور دل

ای شجر عشق تو در طور دل

نجل علی درّ یتیم حسن

باب همه خلق زمین و ز من

همچو عمو ماه بنی هاشم

چشم و چراغ شهدا، قاسمی

زینب و عبّاس و حسین و حسن

روی دل آرای تو را بوسه زن

رشتۀ جان طرّه گیسوی تو

پنجۀ دل شانه کش موی تو

گرچه ندارند بزرگان همه

شرح ز فانی ز تو و فاطمه

دیده جهان بزم عروسی بسی

مثل تو داماد ندیده کسی

حجلۀ دامادی تو قتلگاه

ذکر خوش اهل حرم- آه آه

نای شب وصل تو آوای جنگ

نُقل عروسی تو باران سنگ

خلعت دامادی تو پیرهن

پیرهنی کآمده بر تن، کفن

شمع، شرار جگر خواهرت

عود، دل سوختۀ مادرت

ماه و شان گرد رخت فوج فوج

اشک بچشم همگان موج موج

پیکر صد چاک تو گلبرگ بود

تازه عروست ببرت مرگ بود

لیلۀ عاشور در آن شور حال

کرد ز تو عم گرامی سؤال

کی همه دم عاشق ایثار خون

شربت مرگ است بکام تو چون؟

غنچۀ لبهات پر از خنده شد

با سخن مرگ، دلت زنده شد

کی تو مرا چون پدر و من پسر

آینۀ مادر و جدّ و پدر

دادن جان گر بره دلبر است

از عسل ناب مرا خوشتر است

جام اگر جام شهادت بود

مرگ به از روز ولادت بود

بی تو حیاتم همه شرمندگی است

با تو مرا کشته شدن زندگی است

بود دل شب به سپهرت نگاه

تا که برآید ز افق صبحگاه

ظلمت شب کرد فرار از سپهر

بر سر میدان فلک تاخت مهر

صاعقۀ جنگ شرربار شد

نقش زمین قامت انصار شد

هاشمیان جمله بپا خواستند

در طلب وصل، خود آراستند

گشت تو را نوبت جانباختن

تیغ گرفتن علم افراختن

خون دل از دیده روان ساختی

خویش به پای عمو انداختی

کی به تو حاجات، مرادم بده

جان عمو اذن جهادم بده

با تواَم و از دو جهان فارغم

عاشقم و عاشقم و عاشقم

هر دو نگه بر رخ هم دوخـتید

هر دو به مظلومی هم سوختید

هر دو بریدید دل از بود و هست

هر دو گشودید به یکباره دست

هر دو ربودید ز سر هوش هم

هر دو فتادید در آغوش هم

هر دو به هم روی حسن یافتید

هر دو ز هم بوی حسن یافتید

بس که کشیدید ببر جان هم

اشک فشاندید بدامان هم

رفت ز تن تاب و ز سر هوشتان

سوخت وجود از لب خاموشتان

دید عمو کاسۀ صبرت تهی

نیست تو را غیر شهادت رهی

دید اگر رخصت میدان دهد

در یتّیم حسنش جان دهد

ناله بر آورد بلند از نهاد

داد بسختی بتو اذن جهاد

دیده به خورشید رخت دوخت، دوخت

شمع صفت آب شد و سوخت، سوخت

ولوله ها در حرم انداختی

هستی خود باختی و تاختی

مهر رخت گشت ز دور آشکار

ماه رویت برد ز دشمن قرار

خصم در آن معرکه حیرت زده

گفت محمّد به مصاف آمده

این علی اکبر دیگر بود

یا که همان شخص پیمبر بود

همچو علی داده به ابرو گره

پیرهنش گشته به پیکر زره

بسته بخوناب جگر عین او

باز بود رشته نعلین او

حور، ملک یا که بشر، چیست این؟

ختم رسل یا که علی، کیست این؟

لب به رجز خوانی و تیغت بدست

کای سپه حق کش باطل پرست

ان تنکرونی فانا ابن الحسن

سبط النبی المصطفی المؤتمن

من گل گلزار بنی هاشمم

سبط نبی نجل علی قاسمم

خواست شود کار عدو یکسره

ریخت بهم میمنه و میسره

تو علی و کرب و بلا، خیبرت

ختم رسل گشت، تماشاگرت

تیغ کجت قامت دین راست کرد

آنچه نبی گفت و خدا خواست کرد

شور شهادت بسرت گر نبود

زنده یکی ز آنهمه لشگر نبود

قلب خود آماج بلا ساختی

تیغ فکندی سپر انداختی

دید عدو نیست زره بر تنت

پاره بدن کرد چو پیراهنت

جسم لطیف تو شد ای جان پاک

چون جگر پاک حسن چاک چاک

اجر حسن را به تو پرداختند

اسب بگلگون بدنت تاختند

دید تن پاک تو آزارها

کشته شدی کشه شدی بارها

قاتل جان تو نشد تیرها

سمّ ستوران شد و شمشیرها

نیزه و خنجر چه کند با دلت

گشت غریبی عمو قاتلت

کاش نمی دید عمو پیکرت

تا ببرد هدیه بَر مادرت

کاش نمی برد تنت کاین چنین

جان دهی و پای زنی بر زمین

دیده بروی عمو انداختی

صورت او دیدی و جان باختی

جان جهان سوخت ز شرح غمت
به که سخن ختم کند «میثمت»
سازگار

*****

عسل سـرخ شهـادت چقـدر شیرین است

می جنت که خدا گفته به قرآن این است

سم اسبان به روی سینۀ من سنگین نیست

بر مـن امـروز غریبـی عمـو سنگین است

صورتی را که حسن بوسه چو قرآن می‌زد

کاش می‌دید که از خون جبین رنگین است

استخـوان بدنـم زیـر سـم اسـب شکست

این سم اسب به از گردن حورالعین است

روز وصـل است و عروس اجلم در آغوش

قاتلم تیغ بـه کـف دارد و بـر بالین است

من که پیش از شب میلاد، حسینی بودم

شکـرلله کــه امــروز همینم دیـن است

ای عمـو زود بیـا جـانب میـدان و ببیـن

یک کبوتر ز تو در پنجۀ صد شاهین است

زخم‌هــای بدنـم لالــه‌صفت می‌خنــدند

پـای تا سر بدنم غرق گـل و نسرین است

ما شرار از جگر خویش بـه «میثم» دادیم

در صف حشر همه دار و ندارش این است
سازگار
*****

آیینــۀ جمــال خـداونــد ذوالجــلال!

بـر عـارضت سـلام رســول و درود آل

ای مصطفی خصائل و ای مرتضی کمال

ای فاطمی حقیقت و ای مجتبی جمال

ریحانۀ امـام حسن، ژالـۀ حسین

در باغ سبز کرب‌وبلا لالۀ حسین

****

آیینــۀ جمــال دل‌آرای پنــج‌تـن

پا تا به سر حسینی و سر تا به پا حسن

در بین خاندان حسن شمع انجمن

گل‌بوسه‌های یوسف زهرات پیرهن

باید کمال حُسن پیمبر بخوانمت

بایـد علی اکبـرِ دیگــر بخوانمت

****

بایـد شب عـروسی تـو، ماه‌پاره‌ها

ریزند جای نقل به فرقت ستاره‌ها

ملک وجود پر شود از جشنواره‌ها

گیرنــد تـا قیـام قیامت هزاره‌ها

آینـد انبیـا همـه بـر دیـده‌بوسی‌ات

آرند گل به مجلس جشن عروسی‌ات

****

جانهـا فـدات باد کـه در حجله‌گاه خون

ماه رخت ز خـون جبین گشت لاله‌گون

عـود و عبیر و سـوز دل و شعلــۀ درون

زخمت به جای لاله به تن از عدد فزون

جای حنا خضاب ز خون گشت پیکرت

جای ستـاره سنگ فرو ریخت بر سرت

****

شیرینی زفاف تو «احلی من العسل»

افتـاده بود زلـف تـو در پنجـۀ اجل

خوش با خـدا معامله کردید از ازل

پوشاند خون به آرزویت جامۀ عمل

با قصۀ تو زنده شود یاد کربلا

دامادهـا فـدای تو داماد کربلا

از خون خضاب گشت تو را دست و موی و رو

کردنـد نیزه‌ها به تنت جمله سر فرو

آبی نبـود تـا که از آن تـر کنی گلو

خاتم نهـاد در دهـن تشنـه‌ات عمو

خاتم نه! بلکه حلقۀ دامادی تو بود

این داستان حجلگه شـادی تو بود

****

ماه رخـت بـه پردۀ خون در زوال شد

سرو قـد حسیـن، خمیـد و هلال شد

خون دلت به خصم حرامی، حلال شد

جان داشتی هنـوز و تنت پایمال شد

زیــر ســم ستـور عمـو را صـدا زدی

تا روی دست‌های عمو دست و پا زدی
سازگار
*****
ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو

لبریز نینوای وجود از نوای تو

جان حسین و نجل حسن عشق زینبین

آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو

قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین!

گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو

سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن

خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو

تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت

قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو

یک باغ لاله و نفس سیزده بهار

ای ماه چارده شده محو لقای تو

تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن

تو سوختی به پای وی و او به پای تو

ریحانه ی رسول که جان جهان فداش

رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو

شب بود و عشقبازی تو با نماز شب

می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو

قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک

در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو

دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها

شد جامه ی زفاف به قدّ رسای تو

بالله روا بود که به یاد عروسی ات

گردد عروسی همه، بزم عزای تو

داماد را ندیده کسی زیر سم اسب

ای چشم اسب ها همه گریان برای تو

پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر

جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو

بر روی دستهای عمو دست و پا زدی

انگار بود دست عمو کربلای تو

در نینوا صدای تو خاموش شد ولی

در هر دلی است ناله ای از نینوای تو

«میثم» چنین نگاشت که ای غرق در حسین

مثل حسین گشت خدا خون بهای تو
سازگار
*****

ای عمو! تنها امیدم در رهت ترک سر است

مرگ در راه تو بر من از عسل شیرین تر است

گرچه می دانی یتیمم، اذن میدانم بده

فرض کن این سیزده ساله علیّ اکبراست

نوجوانان یک به یک رفتند و من جا مانده ام

بر روی داغ دلم هر لحظه داغ دیگر است

گاه می خوانی یتیمم، گاه گویی کودکم

هرچه هستم در وجودم، خون پاک حیدراست

خوش ترین نقل عروسی بارش سنگ بلاست

بهترین دامادی من، ترک جان، ترک سر است

بهترین شاخه گلی را که کنم تقدیم تو

صورت خونین، سر بشکسته، زخم پیکر است

حنجر من تشنه ی آب دم شمشیرهاست

نوش من در راه وصل یار، نیش خنجر است

از شرار تشنگی هر چند می سوزم، عمو

بیشتر سوز من از لب های خشک اصغر است

تیغ کین بر گردنم زیباتر از دست عروس

قتلگاهم خوش تر از آغوش گرم مادر است

میثم از کرب و بلا در سینه داری آتشی

ای عجب! هر مصرع شعر تو کوه آذر است
سازگار
*****

ماه در خون شناورم، قاسم

یادگار برادرم، قاسم

کم بزن دست و پا در آغوشم

جان مده در برابرم، قاسم

العطش گفتنت کبابم کرد

سوخت از پای تا سرم، قاسم

سخت باشد به من عزیز دلم

که تو را کشته بنگرم، قاسم

زخم های تن تو کشت مرا

تازه شد داغ اکبرم، قاسم

جای گل جسم چاک چاک تو را

می برم بهر دخترم، قاسم

حیف با چشم خود نگه کردم

تا چون جان رفتی از برم، قاسم

عوض آب بر تو آوردم

اشک با دید ترم، قاسم

بعد اکبر دلم به تو خوش بود

که تویی یار و یاورم، قاسم

ای جگر پارۀ حسن به چه رو

رو کنم جانب حرم، قاسم

گر سراغ تو را ز من گیرد

چه بگویم به خواهرم، قاسم

نظم “میثم” اگر چه قابل نیست

تو قبولش کن از کرم، قاسم

سازگار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.