عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

اشعار محرم-حضرت ابوالفضل علیه السلام

دست علمگیر

پنج امامی که تو را دیده اند/دست علمگیر تو بوسیده اند

چشم خداوند چو دست تو دید/بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

                                 ریاضی یزدی

دل خونین

دیده بگشا که طبیب بر سر بالین آمد/دیده بگشا که حسین با دل خونین آمد

دیده بر هم منه ای سرو به خون قلتیده/تا نگویند حسین داغ برادر دیده

دیده بگشا که طفلان همه غوغا دارند/جرعه آب روان از تو تمنا دارند

سپهر کرم،عباس

ای سپهر کرم و جود و سخا یا عباس/ای محیط ادب و مهر وفا یا عباس

ای همایتگر قرآن که تو را رهبر دین/داده فرماندهی کل قوا یا عباس

ای فرات از تو خجل،ای تو خجل از زینب/به روان همه بخشیده صفا یا عباس

گر نیامد به کنار بدنت ام بنین/دیده بگشا و ببین فاطمه را یا عباس

دست تو دست خدا بود که در گهواره/بوسه می داد برآن شیر خدا یا عباس

این عجب نیست که زهرا به کنار بدنت/سر دهد زمزمه وا ولدا یا عباس

این توئی با بدن غرق به خون روی زمین/با علی در دل محراب دعا یا عباس

در جزا فاطمه آرد به شفاعت همراه/بر نجات همه در روز جزا یا عباس

شبل مرتضی

پر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت/می خواست تا که نوشد از آن آب خوش گوار

آمد به یادش از جگر تشنه حسین/چون اشک خویش ریخت زکف آب و شد سوار

برخود خطاب کرد که ای نفس اندکی/آهسته تر که مانده حسین تشنه در کنار

عباس،بی وفا تو نبودی،کنون چه شد؟/نوشی تو آب و مانده حسینت در انتظار

شد با لبان تشنه از آب روان،برون/دل پر زجوش و مشک به دوش،آن بزرگوار

کردند جمله،حمله بر آن شبل مرتضی/یک شیر در میانه گرگان بی شمار

یک تن کسی ندیده و چندین هزار تیر/یک گل کسی ندیده و چندین هزار خار     

      وفائی

چرا ای غرق خون از خاک صحرا برنمی خیزی/حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی

خیام کودکان از آب خالی مانده،واعطشا!چرا سقای من از پیش دریا برنمی خیزی

منم تنهای تنها و عزیزانم به خون غلتان/چرا بر یاری فرزند زهرا برنمی خیزی

غم عظمی

چون لب تشنه به دریا پا نهاد/ماه گویی بر لب دریا فتاد

اشک آمد آب را یاری دهد/تشنه ای را بلکه غمخواری دهد

چشم،روی موج دریا گریه کرد/بر لب خشک عطش زا،گریه کرد

آب را در دست و لب،شاداب دید/کودک لب تشنه را در آب دید

مشک را پر کرد و بیرون شد زآب/قلب آب از کام خشکش شد کباب

از قفا دستش جدا شد از یمین/دست او افتاد خونین بر زمین

دست دیگر را چو دیگر دست داد/این چنین بود و نبود و هست داد

آب شد شرمنده از ایثار او/پاکبازی بین همه در کار او

چون شه دین بانگ ساقی را شنید/سوی نخلستان به هر سویی دوید

دید عباسش به خون قلتان شده/از تف عشق و عطش،بریان شده

گفت پشتم زین غم عظمی شکست/کشتی صبر و سکون در خون نشست            

      طالبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.