آه ای زمین
کربلا با ما مدارا کن
آوارگی
تا کوفه و تا شام نزدیکه
ای خار
و سنگای بیابون مهربون باشید
پاهای دخترهام
کوچیکه
ای شعله
میشه موی طفلی رو نسوزونی؟
وقتی که
فردا تشنگی تاب از حرم میبُرد
ای حرمله
وقتی گلوی اصغرو دیدی
ای کاشکی
تیرت به من میخورد
*آقا به شما که سه شعبه زدند! آخه روایت میگه مثل فردایی، فَأَتَاهُ
سَهْمٌ مُحَدَّدٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ .. یک تیر سه شعبه ای زدند؛ مسموم!!
فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ الشریف...به خواهرش چی گفت امشب؟! زینبم!….*
“فردا که سرها رفت به نیزه؛ زینب! علمدار حرم باش
دنیا شکسته
بیعتش رو؛ اما تو با من هم قسم باش“
آه از غروبی
که سرم رو نیزهها میره
چشمم به
سوی خیمه ها و قلب من پر آه
وقتی بسوزه
معجرا توو شعلهی غارت
از چشم
این مردم معاذ الله
غارت کنید
هرچی که میخواهید از جسمم
این: پیرهن
این هم: عمامه این: عبای من
اما مبادا
چشمتون به خیمه ها باشه
خیلی میترسن
بچههای من