عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_اول ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ شهادت راوی دشتِ کربلا امام محمد باقر سلام الله علیه به نفسِ حاج محمدرضا بذری

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَه
وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ
بِهِ عِلْمُکَ

 

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ
الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ
وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى
تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

 

دل شکستۀ مرا صدا کنید، کافی
است

نظر بر این سرای بی بها کنید،
کافی است

 

قبول … لایقِ زیارت شما نبوده
ام

فقط کمی برایِ من دعا کنید کافی
است

 

*قربونِ
لباسِ احرامت برم .. آقا این شبا ما رم دعا کن

..*

 

کسی که تحبس الدعا شود ، غریب
می شود

کمی به این غریبه اعتنا کنید
کافی است

 

بس است در به در شدن، بس است
خون جگر شدن

به رویِ من درِ انابه وا کنید
.. کافی است

 

*برا
روز عرفه باید امشب از آقات اِذن بگیری .. خوش به حال اون هایی که امسال عرفه رو کربلان
.. خوش به حال اونایی که عرفه رو صحرایِ عرفاتن … یه جایی دعا می خونن ، در یک فضایی
نفس میکشن که اونجا حجت بن الحسن (عج) داره نفس میکشه

…*

 

دوا نخواستم ، همین هم از سرم
زیادی است

مرا فقط همین که مبتلا کنید ،
کافی است

 

به دستْ پخت نان فاطمه عزیز می
شود

حقیر را دخیل این سرا کنید ،
کافی است

 

قسم به ربّنای فاطمه به این شکسته
دل

کمی حلاوت دعا عطا کنید کافی
است

 

*اجازه
بدید آروم آروم بریم مدینه .. اما اسم مدینه که میاد ، آدم یه جا دیگه دلش گیرِ روضه
ست .. گرچه امشب شبِ مدینه رفتنِ ماست ؛ اجازه بدید یکی دو بیت اشاره کنم بعد روضۀ
امام باقر بخونم برات
…]

 

فدای مادری که با دل شکسته ناله
زد

بس است حیدر مرا رها کنید ‌..
کافی است
..

 

صبور شهر را چرا به دست بسته
می برند

ز رویِ دختر نبی حیا کنید کافی
است

 

*تا دستشُ
بلند کرد نفرین کنه ، سلمان میگه دیدم ستون هایِ مسجد از زمین کنده شد بلند شد ، همه
ترسیدند .. همه وحشت کردند .. هنوز بی بی نفرین نکرده ، آهنگِ نفرین داشت ؛ می گفت
اگر علی رو رها نکنید میرم کنارِ قبر پیغمبر موهامو پریشون می کنم نفرینتون می کنم
… تا بی بی آهنگُ عزمِ نفرین کرد ، دستشُ بالا آورد سلمان میگه دیدم ستون هایِ مسجد
ازجا کنده شد

 

بی بی تا اومد نفرین کنه ، مولا
گفت سلمان برو به زهرا بگو نفرین نکنه ، سلمان اومد جلو گفت بی بی جان نفرین نکن
.. فرمود مگه نمیبینی شمشیر رو سر آقام گذاشتن

..

 

صدا زد بی بی جان ، خودِ علی
گفته تشریف ببرید برید منزل ؛ انگار یه آبی رو حرارتِ دل زهرایِ مرضیه ریخت با همین
یک جمله آرام شد .. (این اوج اطاعت و ولایت پذیریِ بی بیِ) داشت میرفت صدا زد سلمان
من رفتم تو رو خدا مراقبِ علی باش .. الان کسی دور علی نیست

..*

 

صبور شهر را چرا به دست بسته
می برند

ز رویِ دختر نبی حیا کنید کافی
است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.