عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت پایانی روضه و توسل شبِ دوم ماهِ محرم سال ۱۳۹۷ ورود خاندان آل الله به وادی مقدس کربلا به نفسِ سید مهدی میرداماد


روضه میخوای بشنوی ؟.. شصت تا خیمه زدن . عمومِ
مقاتل نوشتن خود ابی عبدالله آرایشِ خیمه هارو درست کرد . اول خیمه ای که زدن رو بلندی
، خیمۀ عباس بود . ببخشید این حرف مال شبِ تاسوعاست . اول خیمه ای ام که خوابید مالِ
عباس بود .. تا خیمه خوابید گفتن کار حسین تمومِ
..

 

همچین که خیمۀ عمو سرپا شد، بچه ها اومدن با
ذوق و شوق دورِ عمو می چرخیدن .. یعنی ما عمو داریم .. حضرت چند تا دستور داد (دلم
میخواد همه حرفارو قشنگ، دونه به دونه جلو بری همش روضه س. من چیز دیگه نمیخونم چون
تو الحمدلله پُر اشکی) خیمۀ زن ها رو تو گودی قرار داد . (حواست به کلمه هایِ من باشه
من روضه م همینه ها) دورِ خیمه هارو یه مقدار مرتفع کرد ، خیمۀ زنها تو گودی .. مبادا
کسی نامحرم از بالا ببینه .. خیمۀ خودش رو کنارِ خیمۀ زینب ، زین العابدین خیمه ش کنار
خیمۀ ابی عبدالله . خیمۀ دارُالحربُ آورد بیرونِ همۀ خیمه ها ، نزدیک میدانِ جنگ
.

 

)دارالحرب همون خیمه ایِ که بدن هارو می آوردن بعد از شهادت)
چرا خیمه دارالحربُ جدا کرد؟ از وسط خیمه ها برد کنار همه خیمه ها ؟

 به دو دلیل؛ دلیل اولش این بود ، می دونست
هر عزیزی ، هر بدنی ، هر شهیدی رو زمین بیفته آوردنش تا خیمه سخته . انگار می دید علی
اکبرشُ ارباً ارباً می کنن … انگار می دید بچه هایِ زینبُ باید بغل کنه بیاره
..

دلیل دومش هم این بود نمیخواست زن و بچه صحنۀ
جنگُ ببینن .. کشته هارو ببینن .. بدن هارو ببینن .. زخمهارو ببینن
..

 

خیمه هارو که زدن ، خندق کند پشتِ خیمه ها
، کسی از پشت حمله نکنه . خوب که همه کارا تموم شد ، زن و بچه شُ جمع کرد. دونه دونه
شونو نگاه کرد .. من خیلی اینجایِ روضه بهمم میریزه . به همه نگاه کرد یه مرتبه نگاش
افتاد به زینب. دید خواهر داره می لرزه … اشکش جاریِ
..

 

یه جمله گفت همه حرفارو زده . صدا زد خواهر
الان گریه نکن زینب .. معنا کنم عین عبارت امام . فرمود فان البکاء امائکم .. زینب
حالا گریه نکن ، گریه ها در پیش داری .. الان زوده گریه کنی
..

 

یه جمله ، گریه هاتو نگه دار برا لحظه ، میای
بالا تلِ زینبیه … برم جلوتر یا نه؟ گریه هاتُ واسه اون لحظه ای نگه دار. نه نه اصلا
بذار برگردم. بذار برگردم یه جای دیگه ببرم روضه رو .. یه نگاه کرد چشمش افتاد به اهل
بیتش دعا کرد ، خدایا اینا اهل بیت منن ، اینا زنُ بچۀ منن ، مهمون اومدن ؛ حالا وسط
بیابون گیر کردن … ای وای

..

اینجا یه بار حسین به خیمه هاش نگاه کرد ،
یه بار به زن و بچه ش نگاه کرد. یه بار دیگه ام به خیمه هاش نگاه کرد.” (کی؟)
هشت روز دیگه، نه روز دیگه . تو گودالِ قتلگاه به نیزه تکیه زد .. اما این نگاه کجا
اون نگاه کجا؟ چه فرقی داشت؟ یکی به من بگه .. اینجا نگاه کرد دید عباس هست ، علی اکبر
هست ، همه محرما دورِ زینبن

 

اما روزِ عاشورا نگاه کرد دید شمر داره حمله
می کنه .. (این صدا تورو می بره کربلا..) ای وای … نمی دونم جلوتر برم یا نه؟.. ببخشید
. یه نگاه دیگه ام من سراغ دارم” (هر کی دلشو داره و مردشِ بسم الله. من که خودم
سختمه اما به اشکایِ شما قسم ، خوندنش باید تو اوجِ گریه ت باشه) پس یه نگاه روزِ دوم
همه رو جمع کرد تو خیمه ها و نگاهشون کرد
.

 

یه نگاه از تو گودال کرد . یه نگاه دیگه هم
تاریخ نوشته. دیگه این نگاه با همه نگاها فرق داشت … امام زمان برا این نگاه خون
گریه کرده … (بگم یا نه؟ هر چه بادا باد
..(

 

یه نگاه از تو تشت طلا … سر بریده نگاه کرد
دید زینب تو غل و زنجیرِ … دستاشُ بستن .. بچه هارو دارن می زنن .. شراب داره میخوره
.. یه نگاه کرد گفت کنیز میخوام .. دستشُ برد طرف دست بچۀ حسین
….

 

تو گودال ، تو گودال همه جونشو جمع کرد . یه
ناله زد گفت دین ندارید آزادمرد باشید ، بیاید کار منو تموم کنید .. بعد برید سراغ
زن و بچه م .. اما تو تشت طلا دیگه جونی نداشت … نوشتن تا زن و بچه شو اونجوری دید،
اشک از گوشۀ چشمایِ حسین جاری شد … حسین


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.