بهارِ ، شب عشق و شبِ باغِ و گلشن
به نورت ، شده چشمای عشاق تو روشن
ای امیدِ عالم .. ای پروازِ بالم ..
بی تو زار و خسته ام
با تو خوبه حالم
تو ماهِ منی پناهِ منی
تو خورشیدِ قلبِ سیاه منی
من با همین خوشم ، دیوونۀ تو شم
« الغوث والامان یا صاحب الزمان …»
برامون ، قراره دوباره چاره بیاری
بیایُ ، یه مرحم به دل شیعه بزاری
تو رویایِ مایی .. تو دنیایِ مایی ..
ما دلدادۀ تو
تو آقای مایی
گرفتارتم بدهکارتم
تویی یوسف و من خریدارتم
شرمندۀ توام من بندۀ توام
« الغوث والامان یا صاحب الزمان …»