عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

روضه و توسل جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ حاج میثم مطیعی_فاطمیه۹۶

http://s9.picofile.com/file/8339184300/%D9%85%D8%B7%DB%8C%D8%B9%DB%8C_%D8%B4%D8%A8_%D8%B3%D9%88%D9%85_%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%8596.jpg

چیزی نمانده اسماء… تا پرکشیدن من

تا گریه های حیدر… تا خنده های دشمن

اگر میتونی براش گریه کنی بگو خدایا
شکر…اگر میتونی براش بسوزی بگو:الحمدلله…اما اگه مثل من شدی بگو:چی کار کردی
نمیتونم گریه کنم…امشب به چشمات التماس کن…بگو:یه عمری من به حرف تو گوش دادم
امشب تو بیا به حرف من گوش بده
….*

چیزی نمانده اسماء… تا پرکشیدن من

تا گریه های حیدر… تا خنده های دشمن

چیزی نمانده اسماء… تا مرتضی بسازد

تابوت عشق خود را

آخه میدونید که:این آخریا نمیخندید….تنها
باری که دیدند میخنده اون موقعی بود که دید تابوت براش درست کردند….من بگم این
حرفا رو یا نه؟
!

باید یه معامله ای بکنم….بگم:یا صاحب
الزمان! من به اینا کاری ندارم؛مجلس مادرته…هر جا مجلس مادر باشه،پسر دم در می ایسته….همه
بهش تسلیت میگن…سرسلامتی میدن…مستمع روضه تو باش وگرنه این حرفا رو نباید زد
….*

چیزی نمانده اسماء… تا پرکشیدن من

تا گریه های حیدر… تا خنده های دشمن

چیزی نمانده اسماء… تا مرتضی بسازد

تابوت عشق خود را

تا خم کند به گریه…این دفعه میخ ها
را

تا پهلویم مبادا

آه از غم غریبی

***

چیزی نمانده اسماء… تا لحظه‌ای که آن
دم

آب روان بریزی… بر چهره ی کبودم

چیزی نمانده اسماء…تا مرتضی بشوید

آثار درب و دیوار

با چشم خون فشانش، خون لخته ها بگیرد

از دورِ زخمِ مسمار

آه از غم غریبی

*شما شنیدید کتاب صحیح بخاری مهم ترین
کتاب اهل سنته…یه جمله ای داره

و کان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه

تا فاطمه زنده بود علی در بین مردم یه
آبرویی داشت
…*

آه از غم غریبی

چیزی نمانده اسماء… تا لحظه‌ای که آن
دم

آب روان بریزی… بر چهره ی کبودم

چیزی نمانده اسماء…تا مرتضی بشوید

آثار درب و دیوار

با چشم خون فشانش، خون لخته ها بگیرد

از دورِ زخمِ مسمار

آه از غم غریبی

***

چیزی نمانده اسماء…تا نیمه های یک شب

یک سو حسن به گریه…یک سو حسین و زینب

*من همیشه با خودم میگم اون شبایی که
بچه ها رو با هزار و یک زحمت میخوابوند امیرالمومنین؛نیمه های شب بلند میشد آروم
آروم میرفت کنار قبر عزیزش.وقتی برمیگشت شاید بچه هاش بیدار بودند،همه یه گوشه ی
خونه سر به دیوار گذاشتند
.

شاید امام حسن وقتی بابا از کنار قبر
مادر برمیگشت،امیرالمومنین میدید هِی امام حسن مشت به دیوار میزنه.چرا؟زهرا جان
!…*

این کودکت چه دیده که هی زار میزند

هی دست مشت کرده به دیوار میزند

خودم دیدم که دشمن مادرم را….*

چیزی نمانده اسماء…تا نیمه های یک شب

یک سو حسن به گریه…یک سو حسین و زینب

چیزی نمانده اسماء… تا مرتضی بگیرد

تابوت من به شانه

تا شرمگین سپارد … امانت پدر را

به دست او شبانه

*مثل فرداشبی وقتی میخواست بی بی رو دفن
کنه،امالی طوسی،امالی شیخ مفید هر دو روایت کردند.میگه“فَلَمّا نَفَدَ یَدَهُ
مِن تُرابِ القَبْر

همچین که کار دفن تمام شد دست ها را به
هم زد،خاک ها را به هم افشاند…”هاجَ بِهِ الحُزن…”غم و اندوه به
قلبش هجوم آورد…” و اَرسَلَ دُموعَهُ عَلی خَدَّیه
…”

علی شروع کرد باز هم های های گریه کردن.

بعد شروع کرد با پیغمبر حرف زدن؛

امیرالمومنین به پیامبر عرضه
داشت:” لَقَد استُرجِعَتِ الوَدیعه
…”

یا رسول الله امانت برگردونده شد.

نگفت:من امانت رو برگردوندم…شنیدید
نوحه خونا میگن…جا داشت پیغمبر بگه اون دختری که من شب زفاف دست های مبارکش رو
در دستان تو گذاشتم.گفتم:“یا علی! هذه ودیعهالله و ودیعه رسولِه

علی! این دختر، امانت خدا و پیغمبره.

فَاحفَظنی، وَاحْفَظِ الله فیها…”

علی مراقب امانتم باش.

پیغمبر که نمیگه این حرفو به علی….

ولی جا داشت اینو بگه به علی که

علی!
امانت من صورتش کبود بود ؟
!

حالا دست راستتو بلند کن به نشانه لبیک،ده
مرتبه

یا زهرا…”

شاعر: سیدمهدی سرخان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.