عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم ۹۶_ حاج میثم مطیعی

 

حالا
شاید همین لحظاته…نمیدونم…که اصحاب دارن یکی یکی به آقا میگن:آقا ما هستیم
.

*آقا
من روم نمیشه اینطوری بگم.آخه من چی دارم که به درد آقام بخوره…؟! ولی من یه پیشنهاد
دارم رفیق
!

امشب
بیا به چشمات التماس کن
.

من همیشه
به شماها گفتم
.

گفتم
به چشماتون بگید:یه عمر من حرف تو رو گوش دادم.هر جارو خواستی نگاه کردم…امشبی رو
بیا تو به حرفِ من گوش کن.امشب،شبِ عاشوراس
.

امشب
به چشمات التماس کن! بگو:اشک بریزن.بگو:امشب من رو به خیمه ی امام حسین برسونید.میگن
شهید چمران قبل از شهادت یه عادتی داشت.به پاهاش،به دستاش،قلبش،چشماش التماس میکرد.میگفت:یه
کم دیگه با من راه بیاید.یه کم دیگه باید من رو برسونید.امشب شب مناجاته.امشب آقا مهمان
زینبه
.

امشبی
را شه دین در حرمش مهمان هست

مکه
ای صبح طلوع

عصر
فردا
….*

آقا
بهشت رو به اصحابش نشون داد.از لابه لای دو انگشت همه به منازل خودشون در بهشت نگاه
میکردند
.

بهشت
جا شده در لابه لای انگشتش
۲

چقدر
دل نگرانم برای انگشتش
….

حسییین….

*آقا
شب عاشوراس….کم نخوای ها….دنیا بخواه….آخرت بخواه…برا خودت بخواه….برای دیگران
هم بخواه….برای اونا که بهت بد کردن بیشتر بخواه….اونا رو بیشتر دعا کن
.

*ای
که میبخشی تو با انگشتری انگشت خویش
۲

دست
خالی رد مکن ما را ز کویت یا حسین
…*

طبری
نقل میکنه از زین العابدین؛آقا فرمود:شب عاشورا نشسته بودم
.

وَ
عَمَّتی زَینَب تُمَرِّضُنی‌‌.‌‌..”
بی بی از من پرستاری میکرد
.


إذِ اعتَزَلَ أبی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ…”دیدم
پدرم( آقا اباعبدالله) کناره گرفت رفت داخل خیمه با اصحابش؛دیدم داره شمشیر تیز میکنه.اشعاری
زیر لب زمزمه میکنه
.

یا
دَهرُ افٍّ لَکَ مِن خَلیلِ
…”

من فهمیدم
منظور بابام چیه
!

فَخَنَقَتنی
عَبرَتی..”گریه راه گلوی من رو بست (اما
(

فَرَدَدتُ
دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ…”
بغضم رو خوردم؛ساکت شدم
.

*میخواستم
(عمه ام)زینب سلام الله علیها نفهمه.اما فایده ای نداشت.زینب سلام الله علیها شنید
.

وَثَبَت
تَجُرُّ ثَوبَها…”
یه وقت بلند شد،شروع کرد به حرکت کردن به سوی خیمه ی برادر
.

میگه
دامن عمه روی زمین کشیده میشد
.

اومد
خدمت برادر….گفت:حسینم! چی میگی؟
!

فردا
چه خبر میشه؟
!

صدا
زد:” وَاثُکْلاه! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاهَ
!

ای کاش
مرده بودم این روز رو نمیدیدم
.


الیَومَ ماتَت فاطِمَهُ…”

انگار
امروز مادرم زهرا از دنیا رفت
.

*اسماء
بنت عمیس میگه این دو آقازاده  وارد شدند.گفتند:اسماء!
مادر ما کجاست؟
!

یه نگاه
کردند دیدند مادر خوابیده؛پارچه ی سفید روی سر کشیده
.

گفتند:“یا
اسماء! ما یُنیم اُمُّنا فی هذه السّاعه
!

 مادر ما هیچ وقت این موقع نمیخوابید!

اسماء
گفت:“لیسَت اُمُّکُما نائمَه
…”

مادر
نخوابیده…“قَد فارَقَتِ الدُّنیا…”مادر از دنیا رفت
….

اتفاقاتی
افتاد….امام حسن رفت روی سینه ی مجروح….امام حسین رفت کفِ پای مادر…آقازاده ها
رو به زور بلند کرد؛گفت:برید مسجد! بابا رو خبر کنید
.

امیرالمومنین
داخل مسجد بود.آمدند نزدیک مسجد
.

و
رَفَعَ اَصواتَهُما بِالبُکاء…”
شروع کردند بلند بلند گریه کردن.اصحاب آمدند
بیرون؛“یَابْنَیْ رسول الله! “آقازاده ها چرا گریه میکنید؟! اینام بلند صدا
زدند؛گفتند:“ماتَت اُمُّنا فاطِمَه…”مادر از دنیا رفت
.

امیرالمومنین
شنید….راوی میگه“فَوَقَعَ علیٌّ عَلی وَجهِه…”علی با صورت به زمین خورد…بعدا
علمدارش تو علقمه به زمین خورد….فردا امام حسین با صورت به زمین خورد.زینب آمد به
قتلگاه….هی به زمین خورد….هی بلند شد….هی باصورت به زمین خورد….هی بلند شد
….

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.