عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

خطبه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در صبح روز عاشورا

منابع:ارشاد، مناقب آل ابی طالب، مثیر الاحزان و…

در  صبح روز عاشورا (هنوز جنگ شروع نشده بود) وقتی سالار شهیدان به سپاه عمر سعد نگریست دست های مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و چنین دعا نمود:

اللهُم انتَ ثِقَتی فی کُل کَرب وَ انتَ رَجایی فی کُل شِده و …

خدایا تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگواری مایه امید منی و در هر حادثه ای تکیه گاه منی و اعتمادم به توست چه بسیار گرفتاری ها که دل در مقابل (تحمل) آن ضعیف و حیله و در مقابل آن کم می شد و دوستان رها می کردند (دوستان خود را) و دشمنان زبان به شماتت می گشودند ( که من آن گرفتاری ها را ) به پیشگاه تو آوردم و به درگاه تو شکایت نمودم بخاطر آنکه از ما سوای تو بریدم و به تو امید داشتم و تو آن گرفتاری را بر طرف نمودی و از بین بردی پس تو صاحب اختیار هر نعمتی و صاحب هر نیکی هستی و منتهای هر مقصودی.

سپس امام (علیه السلام) مرکب خویش را خواست و بر آن سوار گردید و با صدای بلند فرمود :

ای اهل عراق ((همه صدای حضرت را می شنیدند)) سخنم را بشنوید و شتاب زده عمل نکنید تا وظیفه ای که در نصیحت شما دارم انجام دهم و دلیل بی تقصیر بودن خود را در آمدنم به این دیار بیان کنم پس اگر عذرم را پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و با من از در انصاف در آمدید، به همین خاطر سعادتمند میگردید و اگر دلیلم را نپذیرفتید و با من به انصاف معامله نکردید همه شما دست به دست هم داده و هر تصمیمی که در مورد من دارید اجرا کنید و مهلتم ندهید همانا یار و پشتیبان من همان خداییست که کتاب را فرو فرستاد و او صاحب اختیار و یاور صالحین است.

حاضران اندکی سکوت کردند و حضرت حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بر پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه و اله و سلم) و فرشتگان درود فرستاد

آنگاه فرمود : اما بعد (ای مردم) نسبتم را بگویید که من کیستم سپس به خود آیید و خویشتن را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن و در هم شکستن من برای شما رواست آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟! آیا من فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و قبل از همه رسالت پیامبر را تصدیق نمود؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار که با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر را نشنیده اید که در حق من و برادرم فرمود : این دو سروران جوانان اهل بهشتند.

اگر مرا در گفتارم تصدیق کنید که حق است و هیچ گاه دروغ نگفته ام و اگر مرا دروغ گو می شمارید پس در میان شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید به شما خبر میدهند. از جابر بن عبد الله انصاری و ابا سعید خدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید ، آنها به شما خبر خواهند داد که این سخن را از رسول خدا شنیده اند ، آیا این خبر بازدارنده شما از ریختن خون من نیست؟

شمر بن ذی الجوشن (لعنه الله علیه) سخن حضرت را قطع کرد و گفت : اگر او (امام حسین) بداند چه می گوید خدا را بر یک خرف پرستش می کند ( یعنی او خدا را واحد نمی داند)

حبیب بن مظاهر در پاسخ وی گفت : گواهی میدهم که تو خدا را به هفتاد حرف می پرستی (یعنی مشرکی) و سخنان امام را درک نمی کنی ، خداوند بر دلت مهر زده.

سپس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سخنان مبارکش را از سر گرفت و فرمود پس اگر شک دارید در این (سخنانم) در اینکه آیا من پسر دختر پیغمبر شما هستم هم آیا شک دارید؟ پس بخدا قسم آیا مابین مشرق و مغرب پسر دختر پیغمبر غیر از من در میان شما و غیر شما هست؟ وای بر شما آیا کسی از شما را کشتم که در مقابل خون وی مرا به قتل برسانید؟ آیا مالی از شما هدر داده ام یا جراحتی وارد ساخته ام تا قصاصم کنید؟

هیچ یک از آنان (لشکر عمر سعد لعنت الله علیه) بدان حضرت پاسخ نداد.

سپس بار دیگر آنها را مخاطب قرار داده و فرمود : ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای غیث بن اشعث و ای یزید بن حرث آیا شما به من نامه ننوشتید که میوه هایمان رسیده و درختانمان سبز و خرم هست و در انتظار تو دقیقه شماری میکنیم ، لشکریانی مجهز و آماده در اختیار توست؟

غیث بن اشعث در پاسخ امام گفت : ما نمیدانیم چه میگویی ولی به اطاعت پسرعم خودت (یزید (لعنت الله علیه)) گردن بنه زیرا که آنان جز رضایت تو چیز دیگری در نظر ندارند.

امام در پاسخ وی فرمود : تو برادر برادرت هستی (منظور محمد بن اشعث بود که در قتل مسلم بن عقیل شریک بود) آیا میخواهی بیش از خون بهای مسلم از تو مطالبه گردد؟ (یعنی میخواهی خون من هم به گردن شما بیفتد؟)

سپس حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ادامه داد :

وَاللهِ لا اُعطیکُم بِیَدَیّ اِعطاءَ الذّلیل وَ لا اَفِرّ فِرارَ العَبیدِ یا عِبادَاللهِ اِنّی عُذتُ بِرَبّی وَ رَبّکُم مِن کُلّ مُتِکَبّر لا یُومِنُ بِیَومِ الحِساب

بخدا قسم نه دست ذلت در دست آنان مینهم و نه مانند بردگان فرار میکنم ای بنده های خدا! من به خدای خودم و خدای شما پناه میبرم که گفتار او را دور می افکنید . به خدای خودم و خدای شما پناه میبرم ازهر متکبری که ایمان به روز حساب ندارد.

سپس حضرت شتر خود را خوابانید و عقبه بن سمعان زانوهای شتر حضرت را بست و لشکر عمر سعد پیشروی خود را به سمت امام آغاز نمودند و اسبانشان را به حرکت درآوردند. امام (علیه السلام) مرتجز (لباس پیامبر) و اسب رسول خدا و عمامه و زره و شمشیر آنحضرت را خواست و لباس رزم حضرت رسول اکرم را بر تن کرد سپس سوار اسب شده و در برابر سپاهیان قرار گرفت و آنان را به سکوت دعوت کرد ، ولی نپذیرفتند امام (علیه السلام) به آنها فرمود : وای بر شما شمارا چه می شود که برای سخنانم سکوت نمی کنید و به کلامم گوش فرا نمی دهید؟ همانا من شما را به راه رشد دعوت می کنم و هر کس از من اطاعت کند راه رشد را یافته است و هر کس از من سرپیچی کند از هلاک شوندگان است ، و اینکه همه شما نافرمانی ام می کنید و به سخنانم گوش نمی کنید بخاطر انست که شکمتان را از حرام پر نموده اید و بر قلبهایتان مهر زده شده است ، وای بر شما آیا ساکت نمی شوید؟! آیا نمی شنوید؟!

سپس لشکر عمر سعد یکدیگر را سرزنش کرده و ساکت شدند . سیدالشهداء (علیه السلام) آنان را مورد خطاب قرار داده حمد و سپاس خدای را به جا آورد و آنان را به وجود مقدس خودش و سخنانی که رسول خدا درباره اش فرموده بود و به اسب و زره و عمامه و شمشیر آنحضرت سوگند داد.

لشکر عمر سعد در پاسخ به آنحضرت همه سخنان وی را تصدیق کردند ، سپس امام حسین (علیه السلام) از آنان پرسید پس چرا برای قتل من کمر بسته اید؟ در پاسخ حضرت گفتند : بخاطر اطاعت از فرمان فرمانروای خویش.

بار دیگر سیدالشهدا (علیه السلام) آنان رو مورد خطاب قرار داده و فرمود ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که ما را با اشتیاق به فریادرسی دعوت کردید و ما فریاد شما را پاسخ دادیم و بسوی شما شتافتیم شمشیرهای ما که در دستان شما بود بر علیه ما به کار گرفتید و آتشی را بر علیه ما برافروختید که ما آن را بر علیه دشمن ما و شما برافروختیم ، به نفع دشمنانتان بر ضد پیشوایان خود حرکت کردید بی آنکه (دشمنانتان) در عدل و داد قدمی برای شما بردارند و یا آرزوی خیری در آنان داشته باشید پس بسیار وای بر شما ما را رها کردید در حالیکه تیرها در غلاف ، دلها آرام و رای و نظر معلوم بود مانند لشکریان ملخ بسوی ما آمدید و چون پروانه فرو ریختید . رویتان سیاه باد ای بردگان زنان ، ای باقیمانده گروه های فاسد که قرآن را پشت سر انداختید و ای تحریف کنندگان کلام (کلام خدا) و ای خیانت کاران و ای پیروان شیطان و خاموش کنندگان سنت (پیامبر) وای بر شما ، آیا یاری آنها (یزیدیان) میکنید و ما را رها مینمایید ؟ آری به خدا سوگند خیانت در میان شما از قدیم بوده ریشه شما بر آن (خیانت) استوار است و شاخه هایتان با آن تقویت شده پس شما خبیث ترین ثمره هایید که به پرورش دهنده خود (باغبانتان) خیانت میکنید (یعنی در گلوی باغبان خود گیر میکنید) و خوراکید برای غاصبان (دزدان) آگاه باشید که پست و فرومایه فرزند پست و فرومایه مرا بین دو راه قرار داده ، بین شمشیر و ذلت پذیری و دور است از ما ذلت ، نمیپسندد برای ما خداوند و رسول او و مومنین و دامن های پاک و طاهر(مادران) و مردان غیرتمند (پدران) و انسانهای والا تبار که اطاعت از فرومایگان را بر کشته شدن با کرامت ترجیح دهیم ، آگاه باشید با این تعداد کم و کمی یاور (برای جنگ به پیش خواهم رفت) .

سپس حضرت اشعار فروه بن مسیک مرادی را زمزمه فرمود:

اگر بر دشمن پیروز گردیم در گذشته نیز پیروز مند بوده ایم و اگر شکست بخوریم باز شکست از آن ما نیست ، ترسی به دل راه نمی دهیم ، ولی برای ما حوادثی رخ داد و سودی به دیگران رسید . به سرزنش کنندگان ما بگو چنانچه ما را سرزنش کردند شما نیز بزودی با سرزنش کنندگان روبرو خواهید شد.

و حضرت ادامه داد : بخدا سوگند پس از این جنگ به شما مهلت داده نمیشود که بر اسب مراد خود سوار شوید (یعنی رنگ خوشبختی نمیبینید) مگر به اندازه کمی که سوارکاری بر ایبش بنشیند و پیاده شود و به گردش درآیید مانند سنگ آسیاب گرد محورش ، این عهدی است که پدرم از جدم با من بسته است ، پس«نیرویتان را جمع کنید و شریکان خود را بیاورید پس از آنکه حق بر شما روشن گردید ، آنچه میخواهید بر من انجام دهید و به من مهلت ندهید» (سوره یوسف آیه ۷۱) «من بر خدا توکل میکنم که پروردگار من و پروردگار شماست . هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه خداوند آنرا در تحت قدرت خویش فرمان میدهد ، بدرستی که پروردگار من بر راه راست است » (سوره هود آیه ۵۵)

سپس امام (علیه السلام) دستان مبارک خویش را بسوی اسمان بلند نمود و خدا را چنین خواند :

خدایا باران آسمان را از ایشان بادار و سالهای (قحطی) مانند سالهای (قحطی) یوسف (علیه السلام) بر آنها بگمار و بر آنها جوان سقفی را مسلط گردان که به آنها جام (خواری و ذلت) بخوراند تا بینا شوند .

پس به درستیکه آنها ما را تکذیب کردند و دست از یاری ما کشیدند ، تو پروردگار مایی ، توکل ما برتوست و بازگشت ما بسوی توست.


منابع:

ارشاد (شیخ مفید) ج ۲ ص ۹۸.

مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب) ج۳ ص۲۲۴.

مثیر الاحزان (ابن نما حلی) ص ۳۷.

بحار الانوار (علامه مجلسی) ج ۴۴ ص ۱۹۱.

العوالم الامام حسین (شیخ عبد الله بحرانی) ص ۴۶ و ص ۲۵۱.

ابصار العین فی انصار الحسین (شیخ محمد طاهر سماوی) ص ۳۳.

سلحشوران طف ص ۴۹.

مستدرک سفینه البحار (شیخ علی نمازی شاهرودی) ج ۵ ص ۳۷۲.

اعیان الشیعه ( سید محسن امین) ج۱ ص ۶۲.

اعلام الوری باعلام الهدی ( شیخ طبرسی) ج ۱ص ۴۵۹.

الدر النظیم (ابن حاتم عاملی) ص ۵۵۳.

حیاه الامام حسین ع ( شیخ باقر شریف قرشی) ج۱ ص ۱۱۴.

موسوعه شهادت معصومین ع (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم) ج ۲ ص ص۲۰۰.

شرح احقاق الحق (سید مرعشی) ج۱۱ ص۶۲۰.

لقد شیعنی الحسین (ادریس حسینی مغربی) ص ۳۰۳.

احقاق الحق (تستری) ج۱۱ ص ۶۰۰.

مستدرک الوسایل (نوری) ج۱۷ ص۴۰۴.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.