عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

متن و صوت روضه شب عاشورا، شب دهم محرم-حاج حسن خلج

                      دانلود روضه

شد آخر کار، خدا نگهدار

وعده ی دیدار ،کنار مادر

آقام  آقام آقام حسین

لبریز آهم،پشت و پناهم

ای بی سپاهم،هستی ِ خواهر

 دست تو، از رو دل، برندار

نذار دلم رو غم بگیره

بعد این ،همه سال

آخه کی می خواد

 مارو از هم بگیره

حسین جان بیا تو یه کار برای من بکن من هم یه کار برای تو ،تا یادگاری بمونه

تو بیا و ،با دست خودت

محکمترش کن معجرم رو

تو می خوای برای من چیکار کنی زینب؟

من میرم، که برات، بیارم

امانتی مادرم رو

میمیرم از غمت،میمیرم از غمت

داری میری داداش،مگه قرار نبود هرجا میری منم باهات بیام؟

من و اسیری،دل خسته میری

که گرد پیری،پوشونده روت رو

لحظه ی آخر،گفته که مادر

ببوسه خواهر،زیر گلوتو

من و دست کیآ میسپاری؟

کجا میری بدون زینب

هی میگفت خواهر رهام کن بذار برم

بخدا که جدا نمیشم

از تو که هستی جون زینب

کجا داری میری داداش مگه نمیبینی؟

لشکری، واسه کشتن تو

آماده کرده قتلگاه رو

سکینه جلوی خیمه ها

گرفته دست ذوالجناح رو

گفت بی بی سکینه:بابا باید بیایی پایین،اباعبدالله الحسین علیه السلام فرمودند:عزیز دلم با هزار سختی عمه جانت رو راضی کردم ،بذار برم. گفت:نمیشه

نهان از چشم طفلان آمدم

بچه هارو تو خیمه یه جوری سرگرم کردم،یواشکی اومدم بابایی،کار  ِت دارم

نهان از چشم طفلان آمدم ،تا بر تو ره گیرم

که گیری در بغل یک بار دیگر دختر خود را

خواست همان معامله ای که باز زینب کرده،از رو ذوالجناح خم شه،همونطور که خم شد زینب زیر گلو رو بوسید،خم شه صورت دختر رو ببوسه و بره،گفت:بیا عزیز دلم،رفت عقب خانم سکینه،گفت: نه، باید بیایی پایین،رو خاکا بشینی، من اول یه دور دورت بگردم، اومد رو خاکها نشت ابی عبدالله، آغوشش رو باز کرد،نازدانه رو در آغوش بگیره،همین که رفت جلو، سکینه که صورتش غرق اشک بود،دستارو گذاشت رو سینه ی بابا، بابا رو هل داد عقب، عزیز دلم چه میکینی با من،مگه نگفتی بیام پایین بغلت کنم؟گفت:چرا. مگه نگفتی بیا پایین ببوسمت؟چرا،من که پیاده شدم،چرا نمیای در آغوشم،آرام گفت:بابایی دلم برا بغل گرفتنت لک زده،پس بیا بغل بابایی بغلت کنم،بابایی میدونم بری دیگه بر نمیگردی،جیگرم لک زده یه بار دیگه ببوسمت،پس چرا نمیآی ببوسمت؟بابایی الان دیدم دختر مسلم بن عقیل از شکاف خیمه داره نگاه میکنه،ترسیدم دلش بسوزه،حسین……….

                     بابُ الحرم” پایگاه متن روضه و اشعارمذهبی”ویژه مداحان           

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.