کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند .
دستور
داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را
بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین
(ع) جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد :
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا
ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا ۱
ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست .
می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم
آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم
،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز
برای مصائب حسین گریه می کرد روزها
می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه
بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن
حسین زیر آفتاب بود ۲