عزیزانی که تمایل دارند در اجر اخروی روضه خوانی برای اهل بیت علیهم السلام شریک باشند و ما را جهت تامین هزینه های جاری سایت، تایپ مجالس روضه و... یاری فرمایند می توانند از طریق آیکونهای ذیل اقدام نمایند.

متن روضه امام حسین علیه السلام(شب عاشورا)-حاج محمد رضا طاهری

امشب
روضه ها خیلی است،باید پای روضه های بی بی بشینی،خانم برات روضه بخونه،تو
ناله بزنی،همه اتمام حجت ها رو کرد،مثل امشبی هم دستور داد،مشعل های خیمه
ها رو خاموش کردند،هر کی می خواد بره،بره.این ها فردا با من کار دارند،خیلی
ها هم همین امشب،تو روایت هست،همان طور که از سپاه دشمن اومدند،یه عده بی
لیاقت و بی سعادت هم امشب رفتند،اربابشون رو ترک کردند،همچین که خیالش راحت
شد،دیگه این ها موندنی اند،ما بین دو انگشتش رو باز کرد،یک به یک جایگاه
اصحاب رو فردا در بهشت،نشونشون داد،رسید به حبیب بن مظاهر،آقا فرمود:حبیب
تو هم بیا، جایگاهت رو ببین،دست روی انگشتای نازنین حسین گذاشت،انگشت ها رو
بست،گفت:آقا جان بهشت من، تویی،نمی خوام ببینم نعمات الهی رو،همه ی نعمت
خدا،برای من تویی،حسین..

نافع
بن هلال با اون هلال بن نافعی که اگه فردا روضه اش خونده بشه فرق داره،اون
تو سپاه دشمنه،این نافع بن هلال،از اصحاب باوفای اربابه،میگه دیدم نیمه
های شب،ابی عبدالله از خیمه بیرون اومد،پشت خیمه ها،منم آروم پشت سر این
آقا حرکت کردم،دیدم همه ی مواضع جنگی رو داره حساب شده نگاه میکنه ابی
عبدالله،بزرگترین فرمانده ی جنگه حسین،گاهی هم دیدم خم میشه،روی زمین،از
روی زمین خارها رو جمع میکنه،متوجه من شد ارباب،فرمود:تو برا چی بیرون
اومدی،
 گفتم
آقاجان،تنهایید،ترسیدم،دشمن نانجیب بلایی سر شما بیاره،وظیفه خود
دونستم،یک به یک آقا مواضع رو فرمود،من سئوال کردم آقاجان این خارها رو برا
چی می کنی،فرمود:فردا وقتی خیمه هارو آتیش می زنند،بچه های من باپای
برهنه،می دوند،می خوام قدری از این خارها رو کم کنم،کمتر به پاهای بچه هام
بره، نشانم داد،مابین دو کوه رو،فرمود:نافع از این فرصت استفاده
کن،تو
هم برو،قصدش بوده یه عده رو بهشتی کنه،اما اینقدر مهربانه
آقا،فرمودند:اینها با من کار دارند شما برید،کاری باهاتون ندارند،میگه تا
این حرف رو آقام گفت،پاهام سست شد نشستم،گفتم:آقا جان،شمشیر رو هزار درهم
دادم خریدم،این اسب رو تهیه کردم،فقط به عشق اینکه،فردا تو رکابت باشم،تا
وقتی این شمشیر کُند نشه،تا وقتی این اسب از نفس نیوفته،تا وقتی که خون تو
تن منه،آقا محاله تنهات بذارم،کجا برم،جواب مادرت رو چی بدم،حسین…امشب
روضه ها زیاده،بشینیم پا سفره ی روضه ی زینب سلام الله علیها

بگذار با تو این شب آخر به سر شود

ای وای اگر که امشب زینب سحر شود

امشب
یه وظیفه رو دوش منه،یه وظیفه رو دوش تک تک کسانی که اومدن،مادرش زهرا
عاشق این ذکره،لذا تو آقایون آذری ها میدونن،مرسومه،این زبونی که
میگیرن،حسین….،میگن خانم حضرت زهرا سلام الله علیها رو خواب
دیدن،فرمود:من عاشق این زبون گرفتن شما هستم،همچین که پسر غریبم روصدا
میزنید،منم با شما زبون میگیرم،
حسین،بُنییَ،قتلوک عطشانا.

هرچه به صبح واقعه نزدیک می شویم

از غصه ی تو دلهره ام بیشتر شود

ای میهمان تشنه لبم،بر غریبی ات

پهلو شکسته آمده تا نوحه گر شود

تا آه میکشی جگرم تیر میکشد

خواهر به حال بی کسی ات خون جگر شود

حرف از جدا شدن بزنی لطمه می زنم

راضی نشو که زینب تو دربه در شود

****

جان منی و پای تو آوردم ای حسین

تا صبح من گرد تو می گردم ای حسین

ای یادگار مادرم ای سایه ی سرم

ای مهربان برادرم ای سایه ی سرم

ای آیه های فجر زتو دل نمی کنند

آید هرآنچه برسرت ای سایه ی سرم

می سوزم از شراره ی اشک تو امشب

فردا در آتش حرم ای سایه ی سرم

پیداست از هیاهوی دشمن که خواهرت

یک امشب است محترم ای سایه ی سرم

سوگند خورده اند سرت را جدا کنند

با تیغ و نیزه در برم ای سایه ی سرم

من بر هزار زخم تنت گریه کرده ام

تو روی نی بر معجرم ای سایه ی سرم

جان منی و پای تو آوردم ای حسین

تا صبح من گرد تو می گردم ای حسین

***

فردا که لحظه لحظه نفس گیر میشود

در خاک و خون عروج تو تفسیر میشود

از ترس خواب هرکه ندارد زکوفیان

همه ی اینها امشب از ترس تو و برادرت اباالفضل،کسی خواب به چشمش نمی ره.

از ترس خواب هرکه ندارد زکوفیان

فردا سر رقیه تو شیر میشود

امشب به هرکجا تنت بوسه ای زنم

فردا اسیر نیزه و شمشیر میشود

نمی دونم،حق این بیت رو چه طور می خوای ادا کنی

فردا که دست و پا بزنی زیر چکمه اش

زینب میان هلهله ها پیر میشود

حسین….

زهرای کوچک تو همین امشب است عزیز

فردا دچار حلقه ی زنجیر میشود

فردا که روی نی همه سرها روانه گشت

از تیرهای حرمله تقدیر می شود

***

حسین…

ای تشنه لب حسین

ای عشق زینب حسین

ای بی کفن حسین

صد پاره تن حسین

هرکاری
کرد زینب رو آروم کنه،نمیتونه،صدا زد،داداش همه ی دلخوشی زینب بودی،کجا
میخوای بری،حسین برو به اینها التماس کن،شاید قبول کنند زینب رو به جای تو
بکشند،فرمود:آروم باش،جدّم از من بهتر بودرفت،بابام علی از من بهتر بود
رفت،مادرم زهرا،داداشم حسن،همه از من بهتر بودن،زینب جواب داره،گفت:راست
میگی داداش،جدّمون رفت،گفتم خدا سایه ی حسین رو سرمه،مادرم  رفت،گفتم:داداش
حسینم هست،بابام علی رفت،گفتم:خدا حسین رو برام نگه داره،داداش حسنم
رفت،گفتم:همه دلخوشیم حسینه،امشب اگه برات وداع بخونم،فردا باید بری تو
گودال،آروم کرد،دست ولایتی رو قلب خواهر گذاشت،آرام شد زینب،گفت:میخوای بری
برو حسین،خدا پشت و پناهت،اما مثل فردا هنوز زیاد دور نشده بود،یه وقت
دید،صدا ناله اش می آد،مهلاًمهلا،یابن الزهرا،صبر کن،کارت دارم،ابی عبدالله
فرمود:خواهر مگه نگفتم،تو خیمه باش،نیا،اینها بی حیان،اینقدر دیده کنار
بدنها،چقدر بی حیایی کردند،فرمود:مگه نگفتم،تو خیمه باش،داداش فرمودی،اما
الان یاد وصیت مادرم افتادم،روزهای آخر که میخواست بره،منو در آغوش
گرفت،صدا زد زینب،کربلا نیستم پسرم رو یاری کنم،عوض من،ظهر عاشورا،وقتی
داداشت داره میره،زیر گلوش رو بوسه بزن،وصیت مادر رو انجام داد،اما دلیلش
رو نمی دونه،برا چی مادر گفت:زیر گلو رو ببوس،تا اون لحظه ای که اومد بالای
تل،نگاه کرد دید نانجیب،….می خوای نگم،تو صدای ناله ات  رو به فاطمه برسون،حسین……فردا باید بریم تو گودال همراه زینب،میون این همه که دارن هلهله می کنن،حداقل ناله هامون یه کاری کنه…

میان این همه دشمن، چه بی کسم دیدند

دشت بی کسی ام، ناکسانه خندیدند

چه
شبی است امشب،غم ها و مصیبت هاش یه طرف،شب بزرگی است امشب،احیاء ی این شب
وارده،بهترین شبه برا دعا کردن،اشکای چشمت رو، روی دست بگیر،دستات رو بالا
ببر،
اللهم عجل لولیک الفرج……

منبع: کتاب گودال سرخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.